جدول جو
جدول جو

معنی قتوم - جستجوی لغت در جدول جو

قتوم(ذَ نَ)
بلند گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). قتم الغبار قتوماً، بلند گردید (غبار) . (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قتوم
گرد بلند شدن
تصویری از قتوم
تصویر قتوم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیوم
تصویر قیوم
(پسرانه)
قائم به ذات، بسیار پایدار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قدوم
تصویر قدوم
بازآمدن، آمدن از جایی، از سفر برگشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم به ذات، از نام های باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
(قِ وَل ل)
برجای ماندۀ سست. (منتهی الارب) (آنندراج). العی ﱡ المسترخی. (اقرب الموارد) ، فروهشته اندام. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
گیاهی که در سابق از پوست آن کاغذ می ساختند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ ختم. انگشتریها. حلقات صاحب نگین که برای حلیۀ انگشت دست بکار می برند. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حتم
لغت نامه دهخدا
(اَ)
زن که شرم تنگ دارد، کردن کاری را: اتی الامر، هلاک کردن: اتی علیه الدهر، هلاک کرداو را زمانه، آرمیدن با زن: اتی المراءه. و به این معنی به طریق کنایه در کتب فقه مستعمل است، اتی فلان (مجهولاً) ، دشمن او نزدیکش رسید و قریب است بهمین معنی که گویند: من هیهنا اتیت ، یعنی از اینجا آمد بر تو بلا. (منتهی الارب) ، بودن: لایفلح الساحر حیث اتی (قرآن 69/20) ، رستگار نمیشود ساحر هرجا که باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
راست شدن. (آنندراج) (اقرب الموارد). یقال: قومته فتقوم، عدلته فتعدل. (اقرب الموارد) :
زان گشت نصیرالدین لایق لقب تو
کز تو علم نصرت دین راست تقوم.
سوزنی.
رجوع به تقویم شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
نامی از نامهای خدای تعالی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یو)
بیمانند و بی همتا. (منتهی الارب). بسیار قائم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مرد بسیارخیر، گردآورندۀ عیال، فراهم آورندۀ نیکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ابریشم جوش دادۀ سپید، زن، زن خوب صورت و نیکو، مرد، مرد خوار و ذلیل، مرد کم طعام یا بی طعام، نیزه و سنان باریک و کهنه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ وَ)
سخن چینی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
خشک شدن و رفتن تری. (منتهی الارب) (آنندراج). خشک شدن و رفتن تری مشک. (آنندراج) : قتن المسک قتونا، خشک شد و رفت تری آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
پاینده، قائم بذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتوم
تصویر کتوم
راز نگهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشوم
تصویر قشوم
جمع قشم، آبراهه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتام
تصویر قتام
گرد خاک، سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتوت
تصویر قتوت
سخن چین: مرد، سخن دزد: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتود
تصویر قتود
جمع قتد، چوب های پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتور
تصویر قتور
زفت: مرد تنگ گرفتن بر زن و فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتوع
تصویر قتوع
خوار گشتن خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتول
تصویر قتول
بسیار کشنده، زن کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قثوم
تصویر قثوم
بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحوم
تصویر قحوم
سالخورده: مرد کار بی اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدوم
تصویر قدوم
از سفر برگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوم
تصویر تقوم
راست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتوم
تصویر حتوم
جمع حتم، بایش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تمام تر کامل تر. یا بنحو اتم. بنحو اکمل بتمامتر صورتی. یا بوجه اتم. بوجه اکمل بتمامترصورتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قذوم
تصویر قذوم
بخشنده: مرد، پر آب: چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدوم
تصویر قدوم
((قُ))
از سفر بازآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیوم
تصویر قیوم
((قَ یُّ))
از نام های خداوند به معنای قائم به ذات
فرهنگ فارسی معین