جدول جو
جدول جو

معنی قتلیش - جستجوی لغت در جدول جو

قتلیش
(قُ تُ دَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش مانۀ شهرستان بجنورد. در 68هزارگزی شمال باختری مانه و سر راه مالرو عمومی بجنورد به حصارچه واقع و موقع آن دامنه وسردسیر است. سکنۀ آن 394 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و تریاک و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قتلی
تصویر قتلی
قتیل ها، مقتول ها، کشته شده ها، جمع واژۀ قتیل
فرهنگ فارسی عمید
ابن اسرائیل عموزادۀ سلطان طغرل بیک است. سلطان طغرل بیک وی را با قریش بن بدران عقیلی به جنگ بساسیری فرستادو چون بنی عقیل با قریش مکر کردند و به طرف بساسیری رفتند شکست بر لشکر سلطان طغرل افتاد و قتلمش منهزم پیش سلطان آمد. و چون سلطان آلب ارسلان بن جغربیک بن میکائیل بن سلجوقی به حکم وصیت برادرزاده اش سلیمان ولی عهد بود و به سال 455هجری قمری به پادشاهی رسید قتلمش بااو درنساخت و به مدد ترکمانان با سلیمان جنگ کرد و بر ملک مستولی شد. چون آلب ارسلان از این حال واقف گشت به جنگ قتلمش آمد و در دامغان جنگ کردند قتلمش از اسب بیفتاد و سر او بر سنگ خورد و مغزش بیرون آمد و درگذشت. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 355، 439 و 480)
لغت نامه دهخدا
(کُ تُ بَ تَ)
شهری است در دشت یهودا. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(قَ لا)
جمع واژۀ قتیل به معنی مقتول. مقتولان. (آنندراج) (منتهی الارب). کشته شدگان
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. در 24000گزی شمال خاوری ساردوئیه و 18000گزی باختر راه مالرو راین به ساردوئیه واقع است و 15 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قتلی
تصویر قتلی
جمع قتیل، کشتگان جمع قتیل کشتگان مقتولان
فرهنگ لغت هوشیار
قاچ هندوانه یا خربزه برش
فرهنگ گویش مازندرانی