جدول جو
جدول جو

معنی قبلی - جستجوی لغت در جدول جو

قبلی
پیشین
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
فرهنگ واژه فارسی سره
قبلی
آنامیتی، نیمروز (جنوب) منسوب است به قبله، طرف جنوب
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
فرهنگ لغت هوشیار
قبلی
Previous
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
قبلی
anterior
دیکشنری فارسی به پرتغالی
قبلی
предыдущий
دیکشنری فارسی به روسی
قبلی
vorherig
دیکشنری فارسی به آلمانی
قبلی
poprzedni
دیکشنری فارسی به لهستانی
قبلی
попередній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
قبلی
previo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
قبلی
précédent
دیکشنری فارسی به فرانسوی
قبلی
precedente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
قبلی
vorige
دیکشنری فارسی به هلندی
قبلی
पिछला
دیکشنری فارسی به هندی
قبلی
sebelumnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
قبلی
سابقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
قبلی
이전의
دیکشنری فارسی به کره ای
قبلی
קודם
دیکشنری فارسی به عبری
قبلی
以前的
دیکشنری فارسی به چینی
قبلی
前の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
قبلی
önceki
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
قبلی
wa awali
دیکشنری فارسی به سواحیلی
قبلی
ก่อนหน้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
قبلی
পূর্ববর্তী
دیکشنری فارسی به بنگالی
قبلی
پچھلا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قبلیت
تصویر قبلیت
در تازی نیامده پیشبود پیش بودن تقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبلیت
تصویر قبلیت
((قَ یَّ))
پیش بودن، تقدم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبلی
تصویر شبلی
(پسرانه)
نام عارف معروف قرن سوم و چهارم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قبله
تصویر قبله
پرستش سو، نمازسوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
پیشتر، پیش از این
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قالی
تصویر قالی
فرش
فرهنگ واژه فارسی سره
مخفف (ابوالقاسم) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد: یکی نیست از این مرتیکه بپرسد: ابلی خرت بچند است ک (ص. هدایت. زنده بگورص 44)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقلی
تصویر بقلی
منسوب به بقل فروشنده بقل، گروهی بدین نام شهرت دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبلی
تصویر جبلی
سرشتی نهادی کوهی پژمی طبیعی ذاتی اصلی فطری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبلی
تصویر حبلی
آبستن باردار آبستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیل
تصویر قبیل
جماعت، گروه، ضامن، کفیل، پذرفتار
فرهنگ فارسی عمید