نیکبختی. خوشبختی. خوش اقبالی. سعادتمندی: آن را که طوق مقبلی اندر ازل خدای روزی نکرد چون نکشد غل مدبری. سعدی. گو شرف قبول تو یافته ام ز مقبلی ورچه که دور بوده ام از در تو ز مدبری. ابن یمین. و رجوع به مقبل شود
نیکبختی. خوشبختی. خوش اقبالی. سعادتمندی: آن را که طوق مقبلی اندر ازل خدای روزی نکرد چون نکشد غل مدبری. سعدی. گو شرف قبول تو یافته ام ز مقبلی ورچه که دور بوده ام از در تو ز مدبری. ابن یمین. و رجوع به مقبل شود