جدول جو
جدول جو

معنی قبلی - جستجوی لغت در جدول جو

قبلی
(قَ بَ لی ی)
نسبت است به قبله و آن شهری است. (منتهی الارب). رجوع به قبله شود
لغت نامه دهخدا
قبلی
(قَ بَ لی یَ)
موضعی است میان غرّب و ریّان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قبلی
(قِ لی ی)
نسبت است به قبله، جنوبی. طرف جنوب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قبلی
(نَ بَ وَ دَ)
آشکارا و نمایان. (منتهی الارب). گویند: رأیته قبلیاً، یعنی دیدم او را آشک-ارا و نم-ای-ان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قبلی
آنامیتی، نیمروز (جنوب) منسوب است به قبله، طرف جنوب
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
فرهنگ لغت هوشیار
قبلی
پیشین
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
فرهنگ واژه فارسی سره
قبلی
آخری، پیشیین، سابق، قدیمی
متضاد: بعدی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قبلی
سابقٌ
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به عربی
قبلی
Previous
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
قبلی
précédent
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
قبلی
precedente
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
قبلی
anterior
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
قبلی
предыдущий
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به روسی
قبلی
vorherig
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به آلمانی
قبلی
poprzedni
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به لهستانی
قبلی
попередній
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
قبلی
previo
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
قبلی
पिछला
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به هندی
قبلی
sebelumnya
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
قبلی
پچھلا
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به اردو
قبلی
পূর্ববর্তী
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به بنگالی
قبلی
ก่อนหน้า
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به تایلندی
قبلی
wa awali
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
قبلی
önceki
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
قبلی
vorige
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به هلندی
قبلی
以前的
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به چینی
قبلی
קודם
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به عبری
قبلی
이전의
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به کره ای
قبلی
前の
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبلی
تصویر شبلی
(پسرانه)
نام عارف معروف قرن سوم و چهارم
فرهنگ نامهای ایرانی
(مُ بِ)
نیکبختی. خوشبختی. خوش اقبالی. سعادتمندی:
آن را که طوق مقبلی اندر ازل خدای
روزی نکرد چون نکشد غل مدبری.
سعدی.
گو شرف قبول تو یافته ام ز مقبلی
ورچه که دور بوده ام از در تو ز مدبری.
ابن یمین.
و رجوع به مقبل شود
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
ناحیه ای است از نواحی فرع به مدینه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبلیت
تصویر قبلیت
در تازی نیامده پیشبود پیش بودن تقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبلیت
تصویر قبلیت
((قَ یَّ))
پیش بودن، تقدم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبله
تصویر قبله
پرستش سو، نمازسوی
فرهنگ واژه فارسی سره