- قبله
- پرستش سو، نمازسوی
معنی قبله - جستجوی لغت در جدول جو
- قبله
- جهت خانۀ کعبه در شهر مکه که مسلمانان رو بدان نماز می خوانند، سمتی که هنگام گزاردن نماز به آن رو می کنند، کعبه، خانۀ کعبه
- قبله
- جهتی که روی بدان آورند در نماز، کعبه شریف، سجده گاه، طریقه، روش
- قبله ((قَ لَ یا لِ))
- نوعی از مهره که بدان مردان را بند کنند و نیز به جهت دفع چشم زخم بر گردن اسب بندند
- قبله ((قُ لَ یا لِ))
- بوسه
- قبله ((قِ لَ یا لِ))
- جهتی که هنگام نماز خواندن به آن رو می کنند
- قبله
- بوسه، ماچ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاروان
پیشین
پیشتر، پیش از این
پیوند نامه
ماهی روغن سبزه زار سبزه ناک سبزی یک سبزی یک تره واحد بقل یک دانه تره یک عدد سبزی، خبازی بستانی را گویند
بر آمدگی قسمتی از بدن به علت سوختگی یا ضرب وزخم، تاول. بر آمدگی بخشی از بشره بسبب سوختگی یا ضرب و زخم و گردآمدن آب میان بشره و دمه یعنی جلد اصلی، مرضی است ساری که بصورت تاولهایی روی پوست بدن ظاهر میشود و با تب همراه است. در اغلب حیوانات مانند گوسفند و گاو و خوک و بز و اسب و پرندگان نیز بروز میکند باد آبله، عقده ای که بسبب راه رفتن بسیار در پا پیدا شود، تبخال تبخاله، تکمه پستان سر پستان نوک پستان یاآبله از هم گسستن، بیرون زدن آبله. یا آبله پستان. 5 یا آبله چشم. دانه سفید یا سرخی که بر ظاهر چشم پدید آید توژک. یاآبله رخ فلک. ستارگان. یا آبله روز. آفتاب. یا آبله گاوی آبله ایست که بیشتر روی پستانهای گاو میزند (20 تا 30 دانه)، اهمیتش از آن جهت است که از ترشح دانه های آن مایه آبله برای انسان تهیه میکنند. یا آبله گوسفند. مرضی است که با تب در گوسفند شروع میشود و تاولهای آبله بیشتر در نقاط کم مو (مانند صورت شکم زیر بغل و زیر ران) ظاهر میشود و بگوسفندان دیگر گله سرایت میکند
سلم، کیکر
پشکل، باد گرم پژمردگی از تشنگی یا گرما
پخمه، سبک سر، سبک سر، گول
گوشت ران، گوشت ستبر
نواله (لقمه) چیزی
بروت نبینی جز هوای خویش قوتم به جز بادی نیابی در بروتم (نظامی)، مغاکچه زیر لب، سر ریش که بر سینه افتد، موی سینه، کاسبرگ در گیاهان
سرشت، نیکو بافت
تباه اندامی، تباه مغزی
دسته، شکمدرد سوراخ تبر، نواله بزرگ، توده از هر چیز
ابله شدن، نادان شدن
اتاق یا آپارتمانی که دارای مبل باشد
مؤنث واژۀ بقل، سبزی، تره بار، دانه، میوه
ساده لوح، نادان، کودن، کم خرد، ابله، لاده، شیشه گردن، انوک، خرطبع، کردنگ، غتفره، کاغه، ریش کاو، دنگل، خام ریش، بدخرد، کم عقل، سبک رای، دبنگ، غمر، فغاک، کانا، کهسله، تاریک مغز، گول، گردنگل، خل، تپنکوز، دنگ، چل، نابخرد، بی عقل
گروهی از مردم دارای نژاد، سنت، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر
نوشته یا سندی که به موجب آن کسی چیزی را بر ذمه گیرد، سند عقد معامله یا نکاح
طبل کوچک، صندوقچه یا قوطی یا ظرفی از چوب یا شیشه که در آن عطر نگه داری می کردند، طبل عطّار برای مثال طبلۀ عطار است گویی در میان گلستان / تخت بزّاز است گویی در میان لاله زار (امیرمعزی - ۲۰۳)
تاولی که به سبب سوختگی یا ساییده شدن پوست پیدا شود، تاول، نوعی بیماری ویروسی که باعث تب شدید، درد ستون فقرات و ایجاد بثورات می شود و آثار آن برای همیشه روی پوست باقی می ماند. برای جلوگیری از این بیماری مایۀ آبله به بدن تلقیح می کنند، حیواناتی از قبیل گاو، گوسفند، بز، خوک و بعضی از پرندگان نیز به مرض آبله مبتلا می شوند
آبلۀ شیری: در پزشکی آبلۀ خفیف شبیه آبله مرغان که بیشتر در مناطق گرمسیر دیده می شود
آبلۀ فرنگی: در پزشکی تاول هایی که به واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می شود، آبلۀ افرنگ، آبلۀ فرنگ
آبلۀ افرنگ: در پزشکی تاول هایی که به واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می شود، آبلۀ فرنگی
آبلۀ فرنگ: در پزشکی تاول هایی که به واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می شود، آبلۀ فرنگی
آبلۀ گاوی: در پزشکی مرض واگیردار آبله که در گاو بروز می کند و دانه های آبله در روی پستان های او پیدا می شود و از آن مایۀ آبله برای تلقیح به بدن انسان می گیرند
آبلۀ شیری: در پزشکی آبلۀ خفیف شبیه آبله مرغان که بیشتر در مناطق گرمسیر دیده می شود
آبلۀ فرنگی: در پزشکی تاول هایی که به واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می شود، آبلۀ افرنگ، آبلۀ فرنگ
آبلۀ افرنگ: در پزشکی تاول هایی که به واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می شود، آبلۀ فرنگی
آبلۀ فرنگ: در پزشکی تاول هایی که به واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می شود، آبلۀ فرنگی
آبلۀ گاوی: در پزشکی مرض واگیردار آبله که در گاو بروز می کند و دانه های آبله در روی پستان های او پیدا می شود و از آن مایۀ آبله برای تلقیح به بدن انسان می گیرند
چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن جفت گاو بگذارند، سبنج، سپنج
قاتل ها، کسانی که دیگران را بکشند، کشنده ها، جمع واژۀ قاتل