جدول جو
جدول جو

معنی قبلاء - جستجوی لغت در جدول جو

قبلاء
(قَ)
مؤنث اقبل. گویند: امراءه قبلاء، زن کج چشم چندان که گوئی بسوی بینی خود نگاه میکند. شاه قبلاء، گوسپندی که سرونش بر روی وی خمیده باشد. (ناظم الاطباء). ج، قبل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ)
مؤنث اقلب، به معنی برگشته: شفه قلباء، لب برگشته. (منتهی الارب). زن برگشته لب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ بَ)
جمع واژۀ نبیل. رجوع به نبیل شود، جمع واژۀ نبل، بمعنی با فضل و بزرگی. رجوع به نبل شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مؤنث اهبل. زنی که عقل و خرد و تمیز خود را از دست داده باشد. (معجم متن اللغه). ج، هبل
لغت نامه دهخدا
(رَ)
زن فربه بسیارگوشت و زن بزرگ ربلات. (ناظم الاطباء). زن بزرگ ربلات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به ربله شود، زن باریک ران خردکس. (از ناظم الاطباء). و رجوع به ربله شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کان روئین است به بلاد قیس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). نام سنگ سفیدی است. ابوعمر گوید معدن مس است در بلاد قیس. (معجم البلدان ج 2 ص 113)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
صخره عبلاء، سنگ سپید. (منتهی الارب) (آنندراج). سنگ و گفته اند سنگ سپید. ج، عبال. (اقرب الموارد) ، أکمه عبلاء، پشتۀ درشت، شجره عبلاء، سنگ سپید سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُلْ بَ)
شهرکی بوده است خثعم را که بدانجا بتی بوده است و گویند عبلات است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ اَ تَ)
پیش از این. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
قبّر. چکاوک. رجوع به قبر و قبره شود. ج، قبائر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
تأنیث اقبص. بزرگ سر، درازسر، گردسر: هامه قبصاء، تارک کلان گرد و بلند برآمده، آنکه از پیش یا بر موضع پاشنه خاک پاشد در رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
تأنیث اذبل. زنی خوشیده لب. زن خشک لب
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عین ٌ سبلاء، چشم درازمژگان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ بلی و بلو، غوره بیاوردن خرما
لغت نامه دهخدا
(سِ سَ)
نیکوداشت کردن، خداوند ستور سست و کند شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
پیش از این
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبصاء
تصویر قبصاء
تارک بر آمده کله گنده
فرهنگ لغت هوشیار
قبا در فارسی پارسی تازی گشته کپاه جامه برابر با کوزه می آمده لاغر میان زن جامه پوشیدنی که از سوی پیش باز است و پس ازپوشیدن دو طرف قسمت پیش را با دگمه بهم پیوندند، جمع اقبیه. ترکیبات اسمی: یا قبا (ی) آهنین. جبه آهنی. یا قبا (ی) باروط (باروت) کیسه ای که در آن باروت ریخته محکوم را در داخل آن کرده آتش می زدند: او را بدرگاه معلی فرستاده ونواب را جهانبانی در خیابان میدان اسب قبای باروط در او پوشیده آتش زدند. یا قبا (ی) پیشواز (پیشباز)، نوعی جامه که پیش باز باشد مانند پیراهن. یا قبا (ی) خوشه. آخرین برگ که قصب خوشه را در بر دارد. یا قبا (ی) راه. جامه راه که به هنگام سفر پوشند و آن چرکتاب باشد، یا قبا (ی) زربفت. قبایی که در آن تارهای ریز به کار برده باشند، آسمان در شبهای تاریک بی ابر قبه زربفت. یا قبا (ی) کحلی. جامه سرمه یی، آسمان. یا قبا (ی) معلم. قبایی از پارچه ملون و نشاندار، آسمان فلک. تر کیبات فعلی: یا تنگ آمدن (شدن) قباء. سخت شدن کار، تنگ شدن معاش سخت شدن معیشت. یا قباء بدوش کردن، قبا بستن یا قبا بر بالای کسی نبودن، برازنده نبودن شیئی یا امری برای کسی. یا قباء در بر گردانیدن، راست و چست کردن قبا. قوبه اندوج گرارون از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلاء
تصویر ابلاء
((اِ))
عذر خود را بیان کردن، سوگند خوردن، ادا کردن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
پیشتر، پیش از این
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
Formerly, Previously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
précédemment
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
anteriormente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
früher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
wcześniej
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
ранее , ранее
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
раніше , раніше
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
anteriormente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
precedentemente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
vroeger, eerder
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
पूर्व में , पहले
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
sebelumnya
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
이전에 , 이전에
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
בעבר , קודם לכן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قبلا
تصویر قبلا
以前
دیکشنری فارسی به چینی