جدول جو
جدول جو

معنی قبطیه - جستجوی لغت در جدول جو

قبطیه
قبطی، نوعی پارچۀ کتانی سفید
تصویری از قبطیه
تصویر قبطیه
فرهنگ فارسی عمید
قبطیه
(قُ / قِ طی یَ)
ثیاب قبطیه، جامۀ کتان سپید منسوب به قبط. و ضم آن بر خلاف قیاس است. ج، قباطی و قبّاطی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قبطیه
(قُ طی یَ)
اللغه قبطیه، لغت قدیمی مصر است که در عهد خاندان فرعون رواج داشت و آن شاخه ای از لغت های حامی است که زبان یونانی پس از فتح اسکندر جای آن را در امور رسمی دولتی و نیز در شهرها گرفت، ولی مردم عوام و ده نشینان آن را نگه داشتند و بشاخه هائی منشعب گردید. (مهمترین آنها صعیدیه و بحیریه و فیومیه است). از آن لغت، لغت قبطی بوجود آمد که دارای مفردات یونانی و ابجد یونانی است. زبان قبطی از رواج افتاده و فقط لهجۀ بحیریۀ آن در معابد و کنیسه ها شیوع دارد. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
قبطیه
(قِ طی یَ)
ماریۀ قبطیه، دختر شمعون مادر ابراهیم سریۀ آن حضرت صلی الله علیه و سلم است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قبطیه
(قِطی یَ)
تأنیث قبطی. رجوع به قبطی شود
لغت نامه دهخدا
قبطیه
مونث قبطی وابسته به قبط مونث قبطی. یا ثیاب قبطیه. کتان سپید منسوب به قبط. توضیح ضم آن بر خلاف قیاس است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قبطی
تصویر قبطی
از مردم مصر قدیم، زبانی از خانوادۀ زبان های سامی ی حامی که در قدیم در مصر رایج بود و اکنون متداول نیست و فقط عدۀ کمی از مردم و روحانیان آن را حفظ کرده اند، خطی متعلق به مصریان باستان
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
آبی است از بنی زنباع از بنی ابی بکر بن کلاب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ طی یَ)
شاه قطیه، گوسفند قطازده. (منتهی الارب). رجوع به قطا شود
لغت نامه دهخدا
(قَطْ یِ)
دهی است در راه مصر در وسط رمل نزدیک فرما. خانه های آنان از شاخه های خرما و آب آشامیدنی آنان از چاهی است تلخ و شور، و نزد ایشان ماهی بسیار است، چه به دریا نزدیکند. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَیْ یَ)
نام زن مروان الحکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ طی ی)
مسلم بن یعقوب قبطی مولای آل فهر. پدر او یعقوب یکی از فرستادگان مقوقس است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قِ طی ی)
نسبت است به قبطی و آن نام اسبی است تندرو و پیشی گیر و بنوقبطی بن عمیر قبطی فرسی به آن منسوب هستند. (الانساب سمعانی)
نسبت است به قبط و آن دودمانی بوده اند در مصر قدیم. (سمعانی). رجوع به قبط شود
نسبت است به قبط و آن بطنی است از حمیر. (الانساب سمعانی). رجوع به قبط شود
لغت نامه دهخدا
(قِطی ی)
خبیر بن عبدالله قبطی (منسوب به قبط). مولای بنی غفار کسی است که مقوقس، ماریه را بهمراه او بر رسول خدا صلی الله علیه و سلم هدیه فرستاد. مردم مصر اورا به ابونصره غفاری نسبت دهند. (الانساب سمعانی)
عبدالله بن ولید بن هاشم از مردم حران است. وی از ابونعیم کوفی روایت کند. ابوحاتم بن حبان در کتاب ’الثقات’ پس از ایراد آنچه که گذشت گوید: وی به سال 242 هجری قمری وفات یافت. (الانساب سمعانی)
ابورافع. مولای رسول خدا صلی الله علیه و سلم. در نام او اختلاف است. گویند اسلم یا هرمز یا ابراهیم یا ثابت بوده است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ طی یَ)
منسوب به نبط است. رجوع به نبط شود، عامیه. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
بیرونی گوید: هر قاطیه یک من و ربع من است. (الجماهر ص 36)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قُ طی یَ)
نوعی از شتران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ)
ناحیه ای است از نواحی فرع به مدینه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ طَ)
ناطف است. (تحفۀ حکیم مؤمن). حلوائی است. (فرهنگ نظام). رجوع به قبیده و قبیته شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ ریْ یَ)
جامۀ کتان سپید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ ریْ یَ)
نسبت است به قبطر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درنگی شدن. (تاج المصادر بیهقی). درنگی کردن. (دهار). تبطئه. رجوع به تبطئه شود
لغت نامه دهخدا
از نژاد قبط منسوب به قبط از قوم قبط از نژاد قبط، جمع اقباط یا ماههای قبطی. عبارتند از: توت (توث) باوی اثور کراق طوفی ماخبر فامینوث فرموثی باخون باونی افبقی ماسوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبطیه
تصویر نبطیه
مونث نبطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبطیه
تصویر ضبطیه
ژاندارم امنیه (قاجاریه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوکه القبطیه
تصویر شوکه القبطیه
وریز تازی (اقاقیای عربی قرض قرظ) از درختان
فرهنگ لغت هوشیار