جدول جو
جدول جو

معنی قبط - جستجوی لغت در جدول جو

قبط
(قِ)
دودمانی است از حمیر. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
قبط
(ذَ لَ / ذَ)
به دست فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). و فعل آن از باب نصر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قبط
(قُ)
ابن حام بن نوح. مؤلف تاریخ گزیده آرد: حام را شش پسر بود یکی ازآنان قبط است. (از تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 28)
لغت نامه دهخدا
قبط
(قُ / قِ)
بزبان عربی اسم جمع است و مفرد آن قبطی و قفطی آید و آن نام مردم قدیم مصر و بقایای آن قوم است که امروز در مصر سکونت دارند و معتقد به مذهب مسیح میباشند. شباهت این نام با کلمه ’اکوپت’ یا ’اغوپت’، نامی که رومیان و یونانیان به مصر میدادند قابل ملاحظه است. نامی که مردم قدیم مصر به خود میدادند بر ما مجهول است اما تصوراینکه یونانیان و رومیان این نام را از خود مصریان شنیده اند و اعراب نیز قبط و قفط را از آنان گرفته اندبی گمان بنظر میرسد. قوم قبط یعنی مصریان قدیم از نژاد سامی بودند و زبان آنان بزبانهای سامی از قبیل عربی و سریانی مشابهت دارد، و از اینجا میتوان حدس زد که قبطیان در روزگار قدیمتری از جزیره العرب به وادی نیل مهاجرت کرده اند. اما شباهت زبان قبطی بزبانهای سامی کمتر از مشابهتی است که آن زبانها به همدیگر دارد و در اینجا این استنباط پیش می آید که تاریخ مهاجرت قبطیان از جزیره العرب به مصر به روزگاری بسیار قدیم میرسد یا اینکه آنان در وادی نیل با بومیان آنجا بهم آمیخته و عوامل زیادی از زبان آنان به عاریت گرفته اند. قومی که قبل از سامیان در مصر سکونت داشتند از اقوام بربر بودند و علاوه بر سامیانی که در روزگار بسیار قدیم (از دورۀ ماقبل تاریخ) یک باره یا کاروان کاروان به مصر شتافته اند، در دورۀ تاریخی نیز هجرت اعراب به مصر دو بار انجام گرفته است. نخست دخول فاتحان عرب به مصر و ضبط حکومت آنجا که در تاریخ قدیم مصر به نام هیکسوس یاد شده است. دوم فتح مصر به دست اعراب پس از ظهور اسلام که در اندک زمانی آن سرزمین را به صورت یک کشور عربی درآورد. این دو مهاجرت در ادوار تاریخی مؤید مهاجرتهائی در ادوار ماقبل تاریخ است که اخبار دقیقی از آنها به دست ما نرسیده است. در هر صورت بعد از آنکه مصر در زمرۀ ممالک اسلامی درآمد مهاجرت اعراب بدان دیار چنان فزونی گرفت که مصریان قدیم در میان آنان مستهلک گردیدند فقط اقلیتی که در دین مسیحی باقی ماندند، زبان قدیم خود را نگه داشتند و نام قبط به آنان انحصاریافت ولی آنان نیز به گذشت زمان زبان خویش را فراموش کردند و امروز جملۀ آنان به زبان عربی سخن میگویند و فقط روحانیانشان در معابد، زبان قبطی را به کار میبرند. این زبان با آثار بازمانده از زبان قدیم مصراختلاف زیادی ندارد. عده قبطیانی که امروز در مصر سکونت دارند کمتر از نیم ملیون تن است و فرق آنان با مصریان دیگر فقط اختلاف مذهبی است، در کشور عثمانی کولیان را ’قبطی’ نامند و این تسمیه ظاهراً از آن است که این قوم هنگام مهاجرت از وطن اصلی خود (هند) به این سو، از مصر گذشته اند و این تصور پدید آمده است که این قوم مصریند. نام آن قوم در زبانهای ممالک جنوب و غرب اروپا نیز از همین ریشه است و این مؤید حدس ما تواند بود. (از قاموس الاعلام ترکی)
گروهی از مردم مصر. (منتهی الارب). گروهی از مردم مصر که آباء و اجدادشان در مصر بوده بخلاف سبط که از اولاد یعقوب در آنجا نشو و نما یافتند. (آنندراج). اهل مصر را گویند به لغت عبری و یکی از ایشان را قبطی خوانند. (برهان). copte. درباره اشتقاق این نام سخن بسیار گفته اند و امروزه برآنند که این کلمه تحریف Aiguptios (Egypte - مصر) است. (دائره المعارف اسلام به نقل از دکتر معین در حاشیۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
قبط
فراهم آوردن با دست گروهی از مسریان
تصویری از قبط
تصویر قبط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قبطیه
تصویر قبطیه
قبطی، نوعی پارچۀ کتانی سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبطی
تصویر قبطی
از مردم مصر قدیم، زبانی از خانوادۀ زبان های سامی ی حامی که در قدیم در مصر رایج بود و اکنون متداول نیست و فقط عدۀ کمی از مردم و روحانیان آن را حفظ کرده اند، خطی متعلق به مصریان باستان
فرهنگ فارسی عمید
(قِ طی ی)
زیاد بن عبیدالله حمیری از محدثان است. وی از رویفعبن ثابت روایت دارد. (سمعانی). در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا
(قِ طی یَ)
ماریۀ قبطیه، دختر شمعون مادر ابراهیم سریۀ آن حضرت صلی الله علیه و سلم است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قریه ای به اسپانیا
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ ریْ یَ)
جامۀ کتان سپید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ ریْ یَ)
نسبت است به قبطر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
قریه ای به اسپانیا.
لغت نامه دهخدا
(قِ طی ی)
مهاجر بن قبطیه قبطی فرسی از محدثان است. وی از ام سلمه روایت دارد و حاتم بن ابوصغیره و مسعر از او روایت کنند. ابوحاتم ابن حبان گوید: وی برادر عبدالله بن قبطیه است. (سمعانی). علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
لغت نامه دهخدا
(قُ / قِ طی یَ)
ثیاب قبطیه، جامۀ کتان سپید منسوب به قبط. و ضم آن بر خلاف قیاس است. ج، قباطی و قبّاطی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ طی یَ)
اللغه قبطیه، لغت قدیمی مصر است که در عهد خاندان فرعون رواج داشت و آن شاخه ای از لغت های حامی است که زبان یونانی پس از فتح اسکندر جای آن را در امور رسمی دولتی و نیز در شهرها گرفت، ولی مردم عوام و ده نشینان آن را نگه داشتند و بشاخه هائی منشعب گردید. (مهمترین آنها صعیدیه و بحیریه و فیومیه است). از آن لغت، لغت قبطی بوجود آمد که دارای مفردات یونانی و ابجد یونانی است. زبان قبطی از رواج افتاده و فقط لهجۀ بحیریۀ آن در معابد و کنیسه ها شیوع دارد. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قِطی یَ)
تأنیث قبطی. رجوع به قبطی شود
لغت نامه دهخدا
(قِ طی ی)
مسلم بن یعقوب قبطی مولای آل فهر. پدر او یعقوب یکی از فرستادگان مقوقس است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(قِ طی ی)
نسبت است به قبطی و آن نام اسبی است تندرو و پیشی گیر و بنوقبطی بن عمیر قبطی فرسی به آن منسوب هستند. (الانساب سمعانی)
نسبت است به قبط و آن دودمانی بوده اند در مصر قدیم. (سمعانی). رجوع به قبط شود
نسبت است به قبط و آن بطنی است از حمیر. (الانساب سمعانی). رجوع به قبط شود
لغت نامه دهخدا
(قِطی ی)
خبیر بن عبدالله قبطی (منسوب به قبط). مولای بنی غفار کسی است که مقوقس، ماریه را بهمراه او بر رسول خدا صلی الله علیه و سلم هدیه فرستاد. مردم مصر اورا به ابونصره غفاری نسبت دهند. (الانساب سمعانی)
عبدالله بن ولید بن هاشم از مردم حران است. وی از ابونعیم کوفی روایت کند. ابوحاتم بن حبان در کتاب ’الثقات’ پس از ایراد آنچه که گذشت گوید: وی به سال 242 هجری قمری وفات یافت. (الانساب سمعانی)
ابورافع. مولای رسول خدا صلی الله علیه و سلم. در نام او اختلاف است. گویند اسلم یا هرمز یا ابراهیم یا ثابت بوده است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابط
تصویر ابط
زیر بغل خش شکوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبط
تصویر سبط
فرزند زاده، پسر پسر، فرزند فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبط
تصویر ثبط
سست و گرانبار شدن، مرد ضعیف، واقف کردن بر کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربط
تصویر ربط
بربستن، رابطه، بستگی، وابستگی، ارتباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقط
تصویر بقط
قماش ومتاع خانه
فرهنگ لغت هوشیار
از نژاد قبط منسوب به قبط از قوم قبط از نژاد قبط، جمع اقباط یا ماههای قبطی. عبارتند از: توت (توث) باوی اثور کراق طوفی ماخبر فامینوث فرموثی باخون باونی افبقی ماسوری
فرهنگ لغت هوشیار
مونث قبطی وابسته به قبط مونث قبطی. یا ثیاب قبطیه. کتان سپید منسوب به قبط. توضیح ضم آن بر خلاف قیاس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبط
تصویر حبط
باطل شدن کار، باطل و ناچیز شدن آن، باطل شدن ثواب عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبض
تصویر قبض
رسید، برگه فروش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبر
تصویر قبر
گور، آرامگاه، مزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قبل
تصویر قبل
پیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قسط
تصویر قسط
مانده، باز پرداخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
بایگانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ربط
تصویر ربط
پیوستگی، پیوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قطب
تصویر قطب
پیر، میخ، نشین
فرهنگ واژه فارسی سره