جدول جو
جدول جو

معنی قبصاء - جستجوی لغت در جدول جو

قبصاء
(قَ)
تأنیث اقبص. بزرگ سر، درازسر، گردسر: هامه قبصاء، تارک کلان گرد و بلند برآمده، آنکه از پیش یا بر موضع پاشنه خاک پاشد در رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قبصاء
تارک بر آمده کله گنده
تصویری از قبصاء
تصویر قبصاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ)
قبّر. چکاوک. رجوع به قبر و قبره شود. ج، قبائر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مؤنث اقبل. گویند: امراءه قبلاء، زن کج چشم چندان که گوئی بسوی بینی خود نگاه میکند. شاه قبلاء، گوسپندی که سرونش بر روی وی خمیده باشد. (ناظم الاطباء). ج، قبل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جماعه قصب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : اجمه قصباء، کثیرهالقصب. (اقرب الموارد) ، روئیدنگاه نی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کلک. (منتهی الارب). سیبویه گوید: قصباء واحد و جمع است همچون حلفاء و طرفاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
کمان بابانگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بصاء برغریم، همه مال برستدن از وی. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(قَبْ باء)
مؤنث اقب ّ. باریک و لاغرمیان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
رجوع به قبا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قصباء
تصویر قصباء
نیستان، بی کران
فرهنگ لغت هوشیار
قبا در فارسی پارسی تازی گشته کپاه جامه برابر با کوزه می آمده لاغر میان زن جامه پوشیدنی که از سوی پیش باز است و پس ازپوشیدن دو طرف قسمت پیش را با دگمه بهم پیوندند، جمع اقبیه. ترکیبات اسمی: یا قبا (ی) آهنین. جبه آهنی. یا قبا (ی) باروط (باروت) کیسه ای که در آن باروت ریخته محکوم را در داخل آن کرده آتش می زدند: او را بدرگاه معلی فرستاده ونواب را جهانبانی در خیابان میدان اسب قبای باروط در او پوشیده آتش زدند. یا قبا (ی) پیشواز (پیشباز)، نوعی جامه که پیش باز باشد مانند پیراهن. یا قبا (ی) خوشه. آخرین برگ که قصب خوشه را در بر دارد. یا قبا (ی) راه. جامه راه که به هنگام سفر پوشند و آن چرکتاب باشد، یا قبا (ی) زربفت. قبایی که در آن تارهای ریز به کار برده باشند، آسمان در شبهای تاریک بی ابر قبه زربفت. یا قبا (ی) کحلی. جامه سرمه یی، آسمان. یا قبا (ی) معلم. قبایی از پارچه ملون و نشاندار، آسمان فلک. تر کیبات فعلی: یا تنگ آمدن (شدن) قباء. سخت شدن کار، تنگ شدن معاش سخت شدن معیشت. یا قباء بدوش کردن، قبا بستن یا قبا بر بالای کسی نبودن، برازنده نبودن شیئی یا امری برای کسی. یا قباء در بر گردانیدن، راست و چست کردن قبا. قوبه اندوج گرارون از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار