سرمای سخت و فسرده. (منتهی الارب). سرمای سخت. (آنندراج). اصبح الیوم الماء قارساً، ای جامداً. (ناظم الاطباء) ، دیرینه از هرچیز. (منتهی الارب). قدیم و دیرینه از هر چیزی. (ناظم الاطباء)
سرمای سخت و فسرده. (منتهی الارب). سرمای سخت. (آنندراج). اصبح الیوم الماء قارساً، ای جامداً. (ناظم الاطباء) ، دیرینه از هرچیز. (منتهی الارب). قدیم و دیرینه از هر چیزی. (ناظم الاطباء)
گروه فراهم آمده جهت برآوردن و کشیدن شکار از دام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، چراغی که صیاد در شب افروزد. (ناظم الاطباء). چراغ شکاری در شب. (منتهی الارب)
گروه فراهم آمده جهت برآوردن و کشیدن شکار از دام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، چراغی که صیاد در شب افروزد. (ناظم الاطباء). چراغ شکاری در شب. (منتهی الارب)
نام جد طاهر بن عیسی بن قبرس است. و طاهر از محدثان است. (الانساب سمعانی). علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
نام جد طاهر بن عیسی بن قبرس است. و طاهر از محدثان است. (الانساب سمعانی). علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
جزیره ای است بزرگ در روم و در این جزیره فوت کرد ام ّ حرام دختر ملحان. (منتهی الارب). جزیره مثلث شکل بزرگ حاصل خیزی است که در قسمت شرقی دریای متوسط به مسافت نزدیک صد میل از ساحل لاذقیه واقع است. طول آن 150 و عرض آن 50 تا 60 میل مربع و مساحت آن 3584 میل و سکنۀ آن به سال 1954 میلادی بر حدود 750هزار تن بالغ میگردیده است. در شمال این جزیره رشته جبال کیرینا و در میان آن رشته کوههائی عظیم تر به نام ترودوس قرار گرفته و میان این دو رشته کوه زمینهای همواری است که از مشرق ومغرب به دریا راه دارد و به نام میزاوریا نامیده میشود. مرتفعترین کوه رشتۀشمالی سه هزار پا از سطح دریا ارتفاع دارد و بسیاری از کوههای آن از سنگهای مرمر و قسمتی خاکی است، ولی در رشته کوههای وسط جزیره صخره های بزرگی است که به شکل گنبدی عظیم تا شش هزار پا بالا رفته و دارای چشمه سارها و سبزه زارها است. این سرزمین به برکت خاک آمیخته به املاح معدنی و آهنی که دارد حاصل خیز است و بخصوص تنباکو و توتون و انگور آن ممتاز میباشد. و از صادرات مهم آن انواع شراب ها و شیره ها و سیگارها و نیز سرب و قلع و مس و آهن و گچ میباشد. سنگ مرمر معروفی دارد که در بناها بکار میرود و خاکهای رنگینی دارد که در رنگ آمیزی ها از آن استفاده میشود. در قدیم دارای دوشهر بزرگ بود یکی سلامیس در مشرق و دیگر پافوس در مغرب آن و تخمیناً دارای هفده شهر دیگر بود که چندان بزرگ و مهم نبودند. اینک مهمترین شهرهای آن نیکوزیا پایتخت آن است و پس از آن لیماسول، لارنکا، فماگوستا، کتیما، کیرینیا و باخوس. جزیره قبرس در زمان قدیم کتیم خوانده میشده است. و گروهی از فینیقیان در آنجا سکونت گزیدند و از آن پس یونانیان بدانجا رفتندو آن را قبرس نامیدند که بمعنی مس میباشد و برخی را اعتقاد این است که این اسم از اسم حنا در یونانی مشتق است. مردم قبرس در اصل از نژاد کنعانیان میباشند و پیوند و ارتباط این جزیره با سواحل سوریه هنوز قطع نشده است. در هزارۀ دوم پیش از میلاد قبرس بدست مصریان افتاد. از جمله شهریارانی که این جزیره را گشودند ثیثمس سوم پادشاه مصر است و از آن پس سرجون پادشاه آشور به سال 707 قبل از میلاد آن را مفتوح ساخت و در این هنگام است که یونانیان آن سرزمین کوچ کردند. پس از وی فرعون حفرع اموال شهر را بغارت برد و در قرن ششم قبل از میلاد ایرانیان در دوران شهریاری داریوش بدان دست یافتند و پس از داریوش یونانیان آمده و بخشی از آن را به سال 477 قبل از میلاد از ایرانیان گرفتند. و چون اسکندر کبیر به سال 335 قبل از میلاد صور را محاصره مینمود قبرس یکصدو بیست کشتی بوی داد. این سرزمین به سال 294 یا 295قبل از میلاد بتصرف بطالسۀ مصر درآمد و در حدود دو قرن آنان بر این خاک حکومت داشتند. از آن پس کانوی رومانی آن را بخاک رومانی منضم ساخت و شیشرون را از جانب رومانیان به سال 52 قبل از میلاد بر آنجا حاکم قرار داد. چون کشور رومانی بیک قرار نماند و تقسیم شد این جزیره بدست قیاصرۀ قسطنطنیه افتاد و بسیاری از یهودیان پس از خرابی هیکل به سال 70 بدانجا پناه بردند و مسیحیان در زمان کلودیوس بدان وارد گشتند اعراب این جزیره را به سال 649 میلادی پس از فتحی که در جنگ ذات الصواری نصیب آنان شد بدست آوردند و از این پس در طول سه قرن این سرزمین محل کشمکش میان اعراب و رومیان بود. در زمان خلیفۀ اموی عبدالملک مروان، خراج این جزیره میان دو دولت تقسیم میگردید. خاندان بیزنطی توانستند به سال 964- 965 میلادی بر این جزیره دست یابند و در طول دو قرن بر آن حکومت کنند بطوری که جز انقلابهای کوچک محلی عامل دیگری مزاحم آنها نبود. از آن پس صلیبی ها آن را بتصرف درآوردند و به سال 1191- 1192 میلادی ریچاردپادشاه انگلستان بر آن دست یافت و آن را بسواران هیکلیانش فروخت و از این پس امیر غیی لوزینان شاه قدس و خاندان لوزینان بر آن حکومت کردند. پس از ایشان مردم جنیوا و پس از آن به سال 1489 میلادی اهالی بندقیه (ونیس) آن را بتصرف درآوردند تا در زمانی که به سال 1570 میلادی به دست ترکان عثمانی افتاد. ترکان لشکری مرکب از سیصدهزار تن ترک در آنجا مستقر کرده و زمینی را به آنها واگذاشتند و هستۀ اقلیت ترک را در آن سرزمین بوجود آوردند. در دو قرن هفدهم و هیجدهم جزیره قبرس را موجی از بیماری ها و انقلابها و قحطی ها احاطه کردکه ناشی از خشکسالی و هجوم ملخ به آن سرزمین بود. ترکها به سال 1660 میلادی مجبور شدند که رئیس اسقف ها و سه تن از یارانش را که نمایندگان برزگران و کشاورزان بودند در آن سرزمین جای دهند. در سال 1821 میلادی ترکها در نیکوزیا به بهانۀ اینکه مردان کنیسه با یونانیون در امور قبرس دخالت میکند کشتاری کردند و به سال 1833 میلادی حکومت قبرس به کمک اروپائیان به دست محمدعلی که مجبور شده بود هفت سال آنجا را ترک کند، افتاده در دوران حکومت محمود دوم اصلاحات مختصری آغاز گردید و برای آن جزیره حاکم و مجلس اداره معین شد. و در سال 1878 میلادی دولت ترکیه با حفظ حق خود، و در برابر جزیۀ سالیانه، ادارۀ جزیره را به دولت بریطانیا واگذاشت تا از آن به عنوان پایگاهی برای جلوگیری از قدرت و نفوذ روس استفاده شود. نفوذ دولت عثمانی به سال 1914 میلادی از این سرزمین رخت بربست و آن هنگامی بود که بریطانیا به دولت ترکیه اعلان جنگ داد. در سال 1882 میلادی دولت انگلستان در جزیره قبرس مجلسی بوجود آورد که اعضای آن مرکب از شش تن انگلیسی و سه تن ترک و نه تن یونانی بودند و در پرتو این برتری که یونانیان در مجلس نامبرده پیدا کردند نغمۀ اتحاد با یونانیان در این جزیره طنین افکند. در سال 1925 میلادی قبرس به عنوان مستعمرۀ انگلستان معرفی و اعلان شد و در سال 1931 میلادی انقلابی پدید آمد و مجلس را لغو کرد و پس از جنگ جهانی دوم به سال 1947 میلادی مجلس تازه ای تأسیس گردید ولی در سال بعد به علت کارشکنی ها از میان رفت. موقع سوق الجیشی این جزیره از سال 1954 میلادی هنگامی که فرماندهی کل ارتش بریتانیا در خاورمیانه به این جزیره منتقل گردید اهمیت فراوانی یافت. آثار باستانی که از عهد فنیقیان و مصریان و یونانیان و دولت قدیمی قبرس بجای مانده و مناظر طبیعی که به برکت کوههای بلند و آبها و چشمه سارها مایۀ زیبائی آن گردیده هر سال جهانگردان را بسوی این جزیره می کشاند. (نقل از الموسوعهالعربیه و قاموس کتاب مقدس). قبرس به تاریخ 26 مرداد سال 1339 هجری شمسی پس از 82 سال که مستعمرۀ انگلستان بود، استقلال یافت و ماکاریوس به ریاست جمهوری منسوب شد
جزیره ای است بزرگ در روم و در این جزیره فوت کرد ام ّ حرام دختر ملحان. (منتهی الارب). جزیره مثلث شکل بزرگ حاصل خیزی است که در قسمت شرقی دریای متوسط به مسافت نزدیک صد میل از ساحل لاذقیه واقع است. طول آن 150 و عرض آن 50 تا 60 میل مربع و مساحت آن 3584 میل و سکنۀ آن به سال 1954 میلادی بر حدود 750هزار تن بالغ میگردیده است. در شمال این جزیره رشته جبال کیرینا و در میان آن رشته کوههائی عظیم تر به نام ترودوس قرار گرفته و میان این دو رشته کوه زمینهای همواری است که از مشرق ومغرب به دریا راه دارد و به نام میزاوریا نامیده میشود. مرتفعترین کوه رشتۀشمالی سه هزار پا از سطح دریا ارتفاع دارد و بسیاری از کوههای آن از سنگهای مرمر و قسمتی خاکی است، ولی در رشته کوههای وسط جزیره صخره های بزرگی است که به شکل گنبدی عظیم تا شش هزار پا بالا رفته و دارای چشمه سارها و سبزه زارها است. این سرزمین به برکت خاک آمیخته به املاح معدنی و آهنی که دارد حاصل خیز است و بخصوص تنباکو و توتون و انگور آن ممتاز میباشد. و از صادرات مهم آن انواع شراب ها و شیره ها و سیگارها و نیز سرب و قلع و مس و آهن و گچ میباشد. سنگ مرمر معروفی دارد که در بناها بکار میرود و خاکهای رنگینی دارد که در رنگ آمیزی ها از آن استفاده میشود. در قدیم دارای دوشهر بزرگ بود یکی سلامیس در مشرق و دیگر پافوس در مغرب آن و تخمیناً دارای هفده شهر دیگر بود که چندان بزرگ و مهم نبودند. اینک مهمترین شهرهای آن نیکوزیا پایتخت آن است و پس از آن لیماسول، لارنکا، فماگوستا، کتیما، کیرینیا و باخوس. جزیره قبرس در زمان قدیم کتیم خوانده میشده است. و گروهی از فینیقیان در آنجا سکونت گزیدند و از آن پس یونانیان بدانجا رفتندو آن را قبرس نامیدند که بمعنی مس میباشد و برخی را اعتقاد این است که این اسم از اسم حنا در یونانی مشتق است. مردم قبرس در اصل از نژاد کنعانیان میباشند و پیوند و ارتباط این جزیره با سواحل سوریه هنوز قطع نشده است. در هزارۀ دوم پیش از میلاد قبرس بدست مصریان افتاد. از جمله شهریارانی که این جزیره را گشودند ثیثمس سوم پادشاه مصر است و از آن پس سرجون پادشاه آشور به سال 707 قبل از میلاد آن را مفتوح ساخت و در این هنگام است که یونانیان آن سرزمین کوچ کردند. پس از وی فرعون حفرع اموال شهر را بغارت برد و در قرن ششم قبل از میلاد ایرانیان در دوران شهریاری داریوش بدان دست یافتند و پس از داریوش یونانیان آمده و بخشی از آن را به سال 477 قبل از میلاد از ایرانیان گرفتند. و چون اسکندر کبیر به سال 335 قبل از میلاد صور را محاصره مینمود قبرس یکصدو بیست کشتی بوی داد. این سرزمین به سال 294 یا 295قبل از میلاد بتصرف بطالسۀ مصر درآمد و در حدود دو قرن آنان بر این خاک حکومت داشتند. از آن پس کانوی رومانی آن را بخاک رومانی منضم ساخت و شیشرون را از جانب رومانیان به سال 52 قبل از میلاد بر آنجا حاکم قرار داد. چون کشور رومانی بیک قرار نماند و تقسیم شد این جزیره بدست قیاصرۀ قسطنطنیه افتاد و بسیاری از یهودیان پس از خرابی هیکل به سال 70 بدانجا پناه بردند و مسیحیان در زمان کلودیوس بدان وارد گشتند اعراب این جزیره را به سال 649 میلادی پس از فتحی که در جنگ ذات الصواری نصیب آنان شد بدست آوردند و از این پس در طول سه قرن این سرزمین محل کشمکش میان اعراب و رومیان بود. در زمان خلیفۀ اموی عبدالملک مروان، خراج این جزیره میان دو دولت تقسیم میگردید. خاندان بیزنطی توانستند به سال 964- 965 میلادی بر این جزیره دست یابند و در طول دو قرن بر آن حکومت کنند بطوری که جز انقلابهای کوچک محلی عامل دیگری مزاحم آنها نبود. از آن پس صلیبی ها آن را بتصرف درآوردند و به سال 1191- 1192 میلادی ریچاردپادشاه انگلستان بر آن دست یافت و آن را بسواران هیکلیانش فروخت و از این پس امیر غیی لوزینان شاه قدس و خاندان لوزینان بر آن حکومت کردند. پس از ایشان مردم جنیوا و پس از آن به سال 1489 میلادی اهالی بندقیه (ونیس) آن را بتصرف درآوردند تا در زمانی که به سال 1570 میلادی به دست ترکان عثمانی افتاد. ترکان لشکری مرکب از سیصدهزار تن ترک در آنجا مستقر کرده و زمینی را به آنها واگذاشتند و هستۀ اقلیت ترک را در آن سرزمین بوجود آوردند. در دو قرن هفدهم و هیجدهم جزیره قبرس را موجی از بیماری ها و انقلابها و قحطی ها احاطه کردکه ناشی از خشکسالی و هجوم ملخ به آن سرزمین بود. ترکها به سال 1660 میلادی مجبور شدند که رئیس اسقف ها و سه تن از یارانش را که نمایندگان برزگران و کشاورزان بودند در آن سرزمین جای دهند. در سال 1821 میلادی ترکها در نیکوزیا به بهانۀ اینکه مردان کنیسه با یونانیون در امور قبرس دخالت میکند کشتاری کردند و به سال 1833 میلادی حکومت قبرس به کمک اروپائیان به دست محمدعلی که مجبور شده بود هفت سال آنجا را ترک کند، افتاده در دوران حکومت محمود دوم اصلاحات مختصری آغاز گردید و برای آن جزیره حاکم و مجلس اداره معین شد. و در سال 1878 میلادی دولت ترکیه با حفظ حق خود، و در برابر جزیۀ سالیانه، ادارۀ جزیره را به دولت بریطانیا واگذاشت تا از آن به عنوان پایگاهی برای جلوگیری از قدرت و نفوذ روس استفاده شود. نفوذ دولت عثمانی به سال 1914 میلادی از این سرزمین رخت بربست و آن هنگامی بود که بریطانیا به دولت ترکیه اعلان جنگ داد. در سال 1882 میلادی دولت انگلستان در جزیره قبرس مجلسی بوجود آورد که اعضای آن مرکب از شش تن انگلیسی و سه تن ترک و نه تن یونانی بودند و در پرتو این برتری که یونانیان در مجلس نامبرده پیدا کردند نغمۀ اتحاد با یونانیان در این جزیره طنین افکند. در سال 1925 میلادی قبرس به عنوان مستعمرۀ انگلستان معرفی و اعلان شد و در سال 1931 میلادی انقلابی پدید آمد و مجلس را لغو کرد و پس از جنگ جهانی دوم به سال 1947 میلادی مجلس تازه ای تأسیس گردید ولی در سال بعد به علت کارشکنی ها از میان رفت. موقع سوق الجیشی این جزیره از سال 1954 میلادی هنگامی که فرماندهی کل ارتش بریتانیا در خاورمیانه به این جزیره منتقل گردید اهمیت فراوانی یافت. آثار باستانی که از عهد فنیقیان و مصریان و یونانیان و دولت قدیمی قبرس بجای مانده و مناظر طبیعی که به برکت کوههای بلند و آبها و چشمه سارها مایۀ زیبائی آن گردیده هر سال جهانگردان را بسوی این جزیره می کشاند. (نقل از الموسوعهالعربیه و قاموس کتاب مقدس). قبرس به تاریخ 26 مرداد سال 1339 هجری شمسی پس از 82 سال که مستعمرۀ انگلستان بود، استقلال یافت و ماکاریوس به ریاست جمهوری منسوب شد
بارسمبورغ، نام قصبۀ مرکز ایالتی به همین نام در مجارستان، بر نهر غران در 6 هزارگزی شمال غربی لونج واقع گشته است، در گذشته موقع بسیار استواری داشته، ایالتش 142000 تن نفوس دارد که از نژادهای مجار و اسلاو و ژرمن ترکیب یافته اند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
بارسمبورغ، نام قصبۀ مرکز ایالتی به همین نام در مجارستان، بر نهر غران در 6 هزارگزی شمال غربی لونج واقع گشته است، در گذشته موقع بسیار استواری داشته، ایالتش 142000 تن نفوس دارد که از نژادهای مجار و اسلاو و ژرمن ترکیب یافته اند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
به ترکی یوز را نامند و به هندی حجرالمحک. (فهرست مخزن الادویه). یوز. پلنگ. (دمزن). لغتی است ترکی ریشه پارس بنا بنقل برهان جانوری است شکاری کوچکتر از پلنگ که همان یوز و یوزپلنگ باشد و با کلمه ’ئیل’ بمعنی سال ترکیب شود و سالی را که به روی پلنگ گردش کند ’پارس ئیل’ گویند. ادگار بلوشۀ فرانسوی در توضیحات کتاب جامعالتواریخ رشیدی (ص 56) قسمت فرانسوی آن آرد: در مغولی کلمه بارس در موارد مختلف در ادبیات ترکستان شرقی بمعنی ببر بکار رفته که در سانسکریت و لغت چینی نیز بهمان معنی استعمال شده است. از سوی دیگر مقریزی این کلمه را بطور اعم بمعنی سبع [حیوان درنده ترجمه کرده است و بطور اخص بمعنی شیر آورده. تضاد میان این دوتعبیر واضح است زیرا کلمه بارس در نزد مغولان بمعنی حیوان بسیار بزرگ شکاری بکار رفته که آنرا میشناخته اند یعنی ’ببر’. مغولان و ترکان که بسوریه و مصر رفتند این کلمه را در محاورات خود بکار برده اند و چون درآن منطقه ببر وجود نداشته لذا بر بزرگترین حیوان درندۀ شکاری موجود در آن ناحیه شیر اطلاق شده و معادل ارسلان بکار رفته است. و اما علت اینکه چرا در ایران کلمه بارس ’ببر’ بر یوز و یوزپلنگ اطلاق شده و مفهوم اصلی خود را از دست داده با اینکه در این منطقه این جانور و نام آن ’ببر’ وجود داشته روشن نیست. رجوع به پارس و جامعالتواریخ بلوشه چ 1329 لیدن ص 55 شود
به ترکی یوز را نامند و به هندی حجرالمحک. (فهرست مخزن الادویه). یوز. پلنگ. (دِمزن). لغتی است ترکی ریشه پارس بنا بنقل برهان جانوری است شکاری کوچکتر از پلنگ که همان یوز و یوزپلنگ باشد و با کلمه ’ئیل’ بمعنی سال ترکیب شود و سالی را که به روی پلنگ گردش کند ’پارس ئیل’ گویند. ادگار بلوشۀ فرانسوی در توضیحات کتاب جامعالتواریخ رشیدی (ص 56) قسمت فرانسوی آن آرد: در مغولی کلمه بارس در موارد مختلف در ادبیات ترکستان شرقی بمعنی ببر بکار رفته که در سانسکریت و لغت چینی نیز بهمان معنی استعمال شده است. از سوی دیگر مقریزی این کلمه را بطور اعم بمعنی سبع [حیوان درنده ترجمه کرده است و بطور اخص بمعنی شیر آورده. تضاد میان این دوتعبیر واضح است زیرا کلمه بارس در نزد مغولان بمعنی حیوان بسیار بزرگ شکاری بکار رفته که آنرا میشناخته اند یعنی ’ببر’. مغولان و ترکان که بسوریه و مصر رفتند این کلمه را در محاورات خود بکار برده اند و چون درآن منطقه ببر وجود نداشته لذا بر بزرگترین حیوان درندۀ شکاری موجود در آن ناحیه شیر اطلاق شده و معادل ارسلان بکار رفته است. و اما علت اینکه چرا در ایران کلمه بارس ’ببر’ بر یوز و یوزپلنگ اطلاق شده و مفهوم اصلی خود را از دست داده با اینکه در این منطقه این جانور و نام آن ’ببر’ وجود داشته روشن نیست. رجوع به پارس و جامعالتواریخ بلوشه چ 1329 لیدن ص 55 شود
بابرس. پارس. ابن اثیر در ضمن حوادث سال 295 هجری قمری و مرگ اسماعیل بن احمد سامانی مینویسد: چون ابونصر احمد (فرزند اسماعیل وارد نیشابور شد بارس کبیر از بیم از گرگان بسوی بغداد گریخت و علت بیم وی آن بود که امیراسماعیل هنگامی که گرگان را از محمد بن زید بازگرفت آنرا بپسر خود احمد سپرد و آنگاه وی را از حکومت آن ناحیه عزل کرد و بارس کبیر را بدان شهر فرستاد و در مدتی که بارس فرمانروایی داشت اموال بسیاری نزد وی از بابت خراج ری و طبرستان و گرگان گرد آمده بود که بالغ بر هشتاد بار میشد و او همه این اموال را برای گسیل کردن نزد اسماعیل حمل کرد ولی همینکه خبر مرگ اسماعیل را شنید آنها را بازگردانید و چون خبر شد که احمد بسوی وی می آمد بترسید و نامه به مکتفی نوشت و اجازه خواست تا نزد وی برود. مکتفی به وی اجازه داد و او با چهار هزار سوار بسوی مکتفی حرکت کرد. احمد سپاهیان خود را بتعقیب بارس فرستاد ولی به او نرسیدند و او از ری گذشته... و ببغداد رسیده بود ولی در این هنگام مکتفی درگذشت و مقتدر جانشین او شد. بارس در نظر مقتدر مردی بزرگ جلوه کرد و رسیدن او ببغداد پس از حادثۀ ابن مقسر بود از این رو مقتدر وی را با سپاهیانش نزد بنی حمدان فرستاد و حکومت دیار ربیعه را به او واگذاشت. اما اصحاب خلیفه نسبت به وی بیمناک شدند که مبادا برآنان تقدم جوید ازین رو با یکی از غلامان وی تبانی کردند تا او را زهر بخوراند و غلام مزبور او را مسموم کرد و آنگاه ثروت وی را بچنگ آورد و زن او را بزنی گرفت. و مرگ وی در موصل روی داد. (از کامل ابن اثیر ج 8 ص 3). و رجوع به ص 21 همان جلد و تجارب الامم ابن مسکویه ج 5 ص 60 و 75 و 76 شود ابن یهودا، بیرس. پشت دهم سلیمان (ع) تا به یعقوب اسرائیل. رجوع به بیرس و ترجمه مقدمۀ ابن خلدون چ 1336 بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 15 شود
بابرس. پارس. ابن اثیر در ضمن حوادث سال 295 هجری قمری و مرگ اسماعیل بن احمد سامانی مینویسد: چون ابونصر احمد (فرزند اسماعیل وارد نیشابور شد بارس کبیر از بیم از گرگان بسوی بغداد گریخت و علت بیم وی آن بود که امیراسماعیل هنگامی که گرگان را از محمد بن زید بازگرفت آنرا بپسر خود احمد سپرد و آنگاه وی را از حکومت آن ناحیه عزل کرد و بارس کبیر را بدان شهر فرستاد و در مدتی که بارس فرمانروایی داشت اموال بسیاری نزد وی از بابت خراج ری و طبرستان و گرگان گرد آمده بود که بالغ بر هشتاد بار میشد و او همه این اموال را برای گسیل کردن نزد اسماعیل حمل کرد ولی همینکه خبر مرگ اسماعیل را شنید آنها را بازگردانید و چون خبر شد که احمد بسوی وی می آمد بترسید و نامه به مکتفی نوشت و اجازه خواست تا نزد وی برود. مکتفی به وی اجازه داد و او با چهار هزار سوار بسوی مکتفی حرکت کرد. احمد سپاهیان خود را بتعقیب بارس فرستاد ولی به او نرسیدند و او از ری گذشته... و ببغداد رسیده بود ولی در این هنگام مکتفی درگذشت و مقتدر جانشین او شد. بارس در نظر مقتدر مردی بزرگ جلوه کرد و رسیدن او ببغداد پس از حادثۀ ابن مقسر بود از این رو مقتدر وی را با سپاهیانش نزد بنی حمدان فرستاد و حکومت دیار ربیعه را به او واگذاشت. اما اصحاب خلیفه نسبت به وی بیمناک شدند که مبادا برآنان تقدم جوید ازین رو با یکی از غلامان وی تبانی کردند تا او را زهر بخوراند و غلام مزبور او را مسموم کرد و آنگاه ثروت وی را بچنگ آورد و زن او را بزنی گرفت. و مرگ وی در موصل روی داد. (از کامل ابن اثیر ج 8 ص 3). و رجوع به ص 21 همان جلد و تجارب الامم ابن مسکویه ج 5 ص 60 و 75 و 76 شود ابن یهودا، بیرس. پشت دهم سلیمان (ع) تا به یعقوب اسرائیل. رجوع به بیرس و ترجمه مقدمۀ ابن خلدون چ 1336 بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 15 شود