جدول جو
جدول جو

معنی قبادیان - جستجوی لغت در جدول جو

قبادیان(قُ)
قریه ای بر یکی از شاخابه های جیحون از اعمال بلخ است و مولد ناصرخسرو علوی بدان جا بود. امروز نیز قبادیان نام خره ای است در همان محل در شمال شرقی بلخ نزدیک ترمذ و نیز قریه ای به همین نام در اطلس های فعلی در ماوراء جیحون رسم شده است:
تا تو به صدر ملک نشستی قبادوار
هرگز به راه نخشب و راه قبادیان...
فرخی.
رجوع به قباذیان شود
لغت نامه دهخدا
قبادیان
کواتان کوادان نام شهری در خراسان بزرگ
تصویری از قبادیان
تصویر قبادیان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادینان
تصویر بادینان
(پسرانه)
منان، نام عشیرهایی معروف در کردستان، نام منطقه ای در کردستان، یکی از لهجه های زبان کردی (نگارش کردی: بادینان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادیان
تصویر بادیان
رازیانه، گیاه علفی خوشبو دارویی با برگ های ریز و گل های چتری زرد رنگ که دانه های ریز و معطر آن مصرف چاشنی غذا دارد، رازیان، وادیان، والان، رازنج، رازیانج، رازیام، بادتخم، برهلیا
بادیان ختایی: در علم زیست شناسی میوۀ درختی بومی شرق آسیا و شبیه آلش با گل های زرد که میوه اش مصرف دارویی دارد
بادیان رومی: گیاهی از خانوادۀ چتریان، با برگ های باریک خوش بو شبیه شبت، گل های سفید و چتری، تخم های ریز، سبز رنگ و معطر، جوشاندۀ تخم آن در طب استعمال می شود، در نفخ معده، دل درد، سوء هضم، تشنج، ضعف قوای دماغی، درد سینه و بواسیر نافع است
فرهنگ فارسی عمید
(قُ نی ی)
نسبت است به قباذیان. رجوع به قباذیان و قبادیان شود
لغت نامه دهخدا
نسبت ایشان به زیاد فارسی است و او را زیاد قبانی گویند، زیرا که اول کسی که قبان به خراسان آورد او بود، و من اولاده ابوعلی الحسین بن محمد بن زیاد و از اولاد او در خاک بیهق امراء و علماء و اکابر و دهاقین بودند، رجوع به زیادی و تاریخ بیهق صص 129- 132 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از شهرستان حصن بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در 45هزارگزی باختر زرند و 23هزارگزی باختر راه مالروزرند به رفسنجان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اُسْ سا)
جمهوری اسادیان، آنگاه که اسکندر مقدونی به سند رسید رسولانی از مردم جمهوری اسادیان نزد او رفته اظهار انقیاد کردند. (ایران باستان ص 1833 و 1842)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
نام یکی از دهستانهای هفت گانه بخش حومه وارداک شهرستان مشهد است. این دهستان در خاور شهر مشهد تا قسمت شمالی کوه قره سلطان واقع است و از 176 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل میگردد و جمعیت آن درحدود 577701 تن است و قراء مهم آن عبارت است از: فرخند 1449 تن، و قریۀ وقار 1252 تن، قصبۀ مرکز دهستان بخش حومه شهرستان مشهد است که در 34 هزارگزی شمال خاوری مشهد بر سر راه شوسۀ عمومی مشهد به تبادکان قرار دارد. دره ای است معتدل و 1296 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و قنات و محصول آن غلات و تریاک و بنشن و شغل اهالی زراعت و گله داری و کسب قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو دارد و اهالی آن اغلب برای کسب بشهر میروند و در حدود پنج باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). شهر کوچکی است نزدیک مشهد مقدس. (مرآت البلدان). قصبه ای است بحدود طوس ومعارف از آنجا برخاسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بادلین (کتاب خانه بادلیان)، نام کتاب خانه معروفی است در اکسفرد (انگلستان) که توسط سر تامس بادلی در 1595 میلادی بنیادنهاده و در 1602 افتتاح شد و آن دارای نسخ بسیار قدیم و معتبر است و اته دانشمند بنام آلمانی فهرستی برای آن تألیف کرده است
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقعست، منطقه ای است کوهستانی با آب و هوائی معتدل و 20 تن سکنه، آبش از قنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو می باشد، مزارع اسپرگ، زینسان، میان، سیامی پورک، کلاته غلام و حاجی قربان جزو این ده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)، اندازه کننده باده و شراب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است، سرزمینی است کوهستانی با آب و هوائی معتدل و 20 تن سکنه، آبش از قنات و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو است، مزارع اسپرک، زینسان، میان، سیان، پورک، کلاته غلام و حاجی قربان جزء همین ده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قُ بِ)
دهی جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم. در 5000 گزی جنوب کهک، جنوب راه قم - اصفهان واقع و موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است. سکنه 650 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، قیسی و بادام و شغل اهالی زراعت و عده ای برای عملگی به تهران و قم میروند. صنایعدستی اهالی کرباس بافی است. راه آن در 3هزارگزی راه فرعی کهک به کرمجگان و این دوهزار گز مالرو است. مزارع آن باغ تره و چنارک و باقرآباد و لاردنچه و رجه است. کورس آبادجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَصْ صا)
فرقه ای هستند از صوفیه، و آنان را ملامتیان یا حمدونیان نیز خوانند. این فرقه بر طریقت ابوصالح حمدون بن احمد بن عماره قصار هستند. (کشف المحجوب هجویری ص 228). رجوع به قصار (حمدون...) شود
لغت نامه دهخدا
(رَوْ وا)
سلسله ای از امرای محلی آذربایجان بودند. این خاندان که اصلاً از مهاجران عرب بوده اند نسب خود را به روادبن مثنی الازدی میرساندند که در عهد خلافت ابوجعفر منصور عباسی از جانب والی آذربایجان حکومت تبریز و نواحی آن را یافته بود و فرزندانش از اواسط قرن سوم قدرتی حاصل کردند و یکی از افراد آن خاندان بنام ابوالهیجا تمام آذربایجان را از وجود دشمنان خود صافی کرد و پسرش مملان با ارمنیان و گرجیان جنگهایی کرد و فتوحاتی حاصل نمود.
پسر مملان یعنی ابومنصور وهسودان از حدود سال 410 هجری قمری ببعد پادشاه آذربایجان بود و اوست که قطران شاعر مشهور را در دربار خود داشت. این وهسودان در حملۀ طغرل بر آذربایجان از میان رفت و دیگر خبری از او در دست نیست، لیکن پسرانش ابونصر مملان و ابوالهیجا منوچهر و ابوالقاسم عبدالله بعد از او مشهورند و ابونصر مملان بن وهسودان بفرمان طغرل در سال 450 به جای پدر بر تخت امارت آذربایجان نشست. قطران شاعر این هر سه پسر را مدح گفته است. (از تاریخ ادبیات صفا ج 2 ص 44). و رجوع به شهریاران گمنام تألیف احمد کسروی چ 2 از ص 148 ببعد شود
لغت نامه دهخدا
(بادیان)
بادیانه. تخمی است دوائی، بعربی آنرا شمار و رازیانج گویند. گرم و خشک است در دوم. (آنندراج). تخم نباتی است بلندتر از زرعی، ساقش مربع و برگش باریک و خوشبو و گلش مایل بسپیدی و آن را انیسون گویند. مصلح ضرر چائی ختائی است که استعمال و شرب آن متداول شده. (انجمن آرا). گیاه معطری از طایفۀ چتریان که رازیانه نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود. رازیانج. (محمود بن عمر ربنجنی) (بحر الجواهر). بادتخم. وادیان. (شعوری از اختیارات). رازیانه. (محمود بن عمر ربنجنی) (بحر الجواهر). چارتخم:
نیست مرا وقت ضعیفی هنوز
بشکندش این شکر و بادیان.
ناصرخسرو.
(تر آن) گرم است بدرجۀ دوم و خشک بدرجۀ اول و خشک (آن) گرم و تر باشد سده را بگشاید و ادرار کند و رطوبتها را بگدازد و بادها را بشکند و آب او اندر چشم کشند چشم را روشن کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(قُ نی ی)
حسین بن وداع از محدثان است. وی از ابوجعفر محمد بن عیسی بن طباع روایت کند و محمد بن محمد بن صدیق بزارو ابوجعفر محمد بن احمد بن موسی و محمد بن حمدان بن صغیر بلخیون و جز ایشان از او روایت دارند. (سمعانی). یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
از تیره ماگنولیاسه، منبتش چین، هند، فیلیپین، ژاپن و آمریکای شمالیست، قسمت قابل مصرف، میوه و مادۀ مؤثره، اسانس، رجوع به کارآموزی داروسازی ص 200 شود، اسم تازی رازیانج است و بفارسی رازیانه گویند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
رشته کوهی است در مغرب خونسار که از جنوب شرقی بکوههای دالان و حوازدان و سفیدکوه و قمشه متصل گردیده و پس از آن در همان امتداد کوه دمبالار و کوههای بوانات کشیده شده قلۀمرتفع آن در جنوب آباده موسوم به بل 4320 گز است
لغت نامه دهخدا
(زُ نَ)
تثنیۀ زبانی در حالت رفع. رجوع به زبانی و زبانیا (...العقرب) و زبانیات شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
جمع واژۀ زبانی. (ناظم الاطباء). فارسیان زبانی را بطور فارسی به الف و نون جمع کرده زبانیان گویند چنانچه حور را که جمع حوراء است بمعنی مفرد استعمال کنند و به الف و نون جمع کرده حوران گویند. (آنندراج). مردمان سرکش. (غیاث اللغات) ، دربانان دوزخ. (غیاث اللغات). رجوع به آنندراج و انجمن آرا و ’زبانی’ شود
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
شهری است از خراسان: طولش ازجزایر خالدات ’فب’ و عرض از خط استوا ’لح’، کیقباد اول کیانیان ساخت. شهری کوچک است و قصبات نویده و واشجرد و شومان از توابع اوست. هوای گرمسیری دارد و دراو زعفران بسیار بود. (نزهه القلوب ج 3 ص 156). ولایت و شهری است بر کنار جیحون فوق ترمذ و میان آن وختل. این شهر از ترمذ کوچکتر است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُبْ با)
از نواحی بلخ است. (معجم البلدان). موضعی است به بلخ. (منتهی الارب). از نواحی بلخ است که بدان قراذیان نیز گویند. جائی است بسیار خرم و باصفا و دارای چشمۀ آبی است گوارا و مشهور. ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن محمود بلخی گوید: در هیچ جای دنیا درخت و گیاهی را سبزتر و خرم تر از درختان و سبزه زارهای قباذیان ندیدم. این ده دارای باغهای با صفائی است که در آنها انواع درختان یافت میشود. در این باغها درختانی هستند که در زمستان برگهای آنها برخی قرمز و برخی سبز میشوند، و منظرۀ دل انگیزی را به وجود می آورند. از خاندانهای عرب برخی از افراد خاندان تمام دراین ده سکونت دارند. مردان این خاندان را رأی و حیلتی است در جنگها. (سمعانی). رجوع به قبادیان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
بیغوی پسران ملک بیغوی بن طغان اند و ملک بیغوی معاصر سلطان محمود غزنوی بود و به عدل و انصاف معروف... چنانکه در آخر عمر از گرانی گوش و استماع نکردن عرائض دادخواهان گریستی و سرانجام بر آن مقرر کرد که دادخواه جامۀ سرخ پوشد تا او را از میان خلائق پیش خوانده به تحقیق حال وی پردازد علی الجمله او را پنج پسر بماند و یکی از ایشان را طبع موزون بوده. او راست:
ما پنج برادریم کز یک پشتیم
در قبضۀ روزگار پنج انگشتیم
چون فرد شویم در نظرها علمیم
چون جمع شویم بر دهنها مشتیم.
در تواریخ نگاشته اند که وقتی سلطان محمود از ایشان پس از تسخیر ماوراءالنهر خراج خواست ایشان این قطعه گفته بسطان فرستادند:
ما پنج برادر از قبائیم
دریادل و آفتاب رائیم
ما ملک زمین همه گرفتیم
اکنون به تفکر سمائیم
گر چرخ به کام ما نگردد
چنبر ز همش فروگشائیم.
چون این قطعه به نظر سلطان محمود غزنوی رسید دانست که غروری در مزاج و دماغ آنان از تصرف قبا حاصل شده که به ملکی و ملکی دیگر تمکین نکنند عنصری را فرمود که جواب آنها را چنین گفت:
نمرود به عهد پور آذر
میگفت خدای خلق مائیم
دادار به نیم پشه او را
خوش داد سزا و ما گوائیم.
و بر اثر این قطعۀ جان شکر با لشکری آراستۀ جنگجوی قلعه گیر به تسخیر قبا و گرفتاری قبائیان روانه شد و آنها را مستأصل و محصور کرده تا این قطعۀ عجزآمیز به سلطان فرستادند:
ما پنج برادر قبائیم
در قحط و نیاز مبتلائیم
شاها تو عزیز مصر جودی
و اخوان گناهکار مائیم
ما را که بضاعتی است مزجاه
شرمندۀ حضرت شمائیم
بر حالت زار ما ببخشای
از فضل و کرم که بینوائیم.
(مجمعالفصحاء ج 1 ص 53).
و رجوع به قبا شود
لغت نامه دهخدا
امتان مه آباد را گویند و آن نخستین پیغمبری بوده است که بعجم مبعوث شد و کتاب او را دساتیر خوانند، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
منسوب به قبادیان: ناصرخسرو قبادیانی. رجوع به قبادیان و قباذیان و قباذیانی شود
لغت نامه دهخدا
(شَدْ دا دی)
نام دو سلسله از شاهان که بر نواحی ارمنستان و آذربایجان حکومت کردند. دستۀ اول شدادیان گنجه اند که به دست محمد بن شداد در حدود 340 هجری قمری تأسیس شد و تا اواخر قرن پنجم دوام کرد. و دوم شدادیان آنی که از495 هجری قمری آغاز گردید و تا اواخر قرن ششم پایید. رجوع شود به شهریاران گمنام کسروی (ص 270 تا 329)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عباسیان
تصویر عباسیان
فرزندان عباس که به فرمانروایی رسیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرادیات
تصویر قرادیات
تیره کنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبادیات
تصویر زبادیات
گربه دشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادیانت
تصویر بادیانت
دیندار متدین دین دار بادین مقابل بی دیانت بی دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبادان
تصویر قبادان
کواتان کوادان نام شهری در خراسان بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست رازیانه و آن دارای انواع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبادیانی
تصویر قبادیانی
کواتانی کوادیانی
فرهنگ لغت هوشیار
دیندار، مومن، متدین، متقی
متضاد: بی دیانت
فرهنگ واژه مترادف متضاد