جدول جو
جدول جو

معنی قاپولیخ - جستجوی لغت در جدول جو

قاپولیخ
دهی است از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی، در31هزارگزی خاور خوی و در مسیر شمالی شوسۀ خوی به مرند، در دامنۀ کوه قرار گرفته و هوای آن معتدل و سالم است، 65 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصولات آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی اهالی جاجیم بافی میباشد، راه شوسه دارد و میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاپوچی
تصویر قاپوچی
در دوره صفوی و پس از آن، دربان
فرهنگ فارسی عمید
(پُ لِ یُ)
از خاقانان ترکان جنوبی در اواخر قرن ششم میلادی و حدود سال 582 میلادی (احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 1 ص 181)
لغت نامه دهخدا
نام سیجموند پسر پرنس اردل ایساک زاپولی است، وی نیز (مانند پدرش تحت حمایت سلطان سلیمان خان ثانی بوده و محرمانه عهدنامه علیه دولت عثمانی با اتریش منعقد کرد. (قاموس الاعلام ترکی). در دائره المعارف بستانی آمده است: ژان زاپولی از قائدین بزرگ ترکیۀ عثمانی بوده در جنگهای این دولت با نمسه در مجارستان، وی با فردیناند نمساوی جنگهای سخت کرده است. جنگهای دولت عثمانی با نمسه از 1526 تا 1711 میلادی ادامه یافت و در این میان پیروزیهای بزرگی نصیب دولت عثمانی گردید. (از دائره المعارف بستانی)
نام پرنس اردل است در محاربۀ مهاج بسلطان سلیمان قانونی عرض اطاعت نمود و در محاصرۀ وین حضورداشت و آن پادشاه علی رغم امپراتور آلمان، وی را بتخت مجارستان نشاند ولی بعداً خود وی در پنهانی عهدنامه ای با امپراتور منعقد ساخت، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
بهادربن تومنه خان از اجداد امیرتیمور است
لغت نامه دهخدا
از قاپو ترکی + چی به معنی مدیر، ، حاجب، دربان، (آنندراج)، بواب، آذن
لغت نامه دهخدا
مخارجۀ عمارت، ناودانی را نیز گفته اند که بر کناره های بام سازند تا آب باران در آن سیلان کند، و بجای لام کاف هم بنظر آمده است، (برهان)، و در کتاب السامی فی الاسامی در باب الفاظ ابنیه و امکنه ’طنف’ را قابول (با بای موحده) نوشته، (السامی چ تهران ص 106)، و در مصباح المنیر آمده ’القابول، الساباط هکذا استعمله الغزالی و تبعه الرافعی و لم اظفر بنقل فیه’ و در کتب لغت دیگر از قوامیس عربی نیامده، ظاهراً لغت فارسی است، (فرهنگ نظام) (از پاورقی برهان چ معین)، و رجوع به قابول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاپوچی
تصویر قاپوچی
دربان، حاجب
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در سه ساختار در برهان قاطع آمده و پارسی دانسته شده: غاپول غابول غابوک ناودان، پالانه ستاوند مخارجه عمارت، ناوادانی که بر کناره های بام سازند تا آب باران در آن جمع آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاپوچی
تصویر قاپوچی
دربان، حاجب
فرهنگ فارسی معین
بواب، حاجب، دربان، دروازه بان
فرهنگ واژه مترادف متضاد