جدول جو
جدول جو

معنی قاماسین - جستجوی لغت در جدول جو

قاماسین
صمغی است که آن را کماشیر نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاراسیا
تصویر قاراسیا
آلبالو، میوۀ سرخ رنگ، گرد وکوچک با طعم ترش و مطبوع شبیه گیلاس که مصرف خوراکی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
معرب کرمانشاهان که شهری است قریب دینور. (منتهی الارب). میان آن و همدان سی فرسخ است. (معجم البلدان). رجوع به کرمانشاهان شود
لغت نامه دهخدا
جایگاهی است و گویا در همدان باشد، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
آمازی. اماصیه. شهر کوچکی است در آسیای صغیر در ولایت سیواس در درۀ رود یشیل ایرماق، واقع در 40 درجه و 50 دقیقۀ عرض و 33 درجه و 4 دقیقۀ طول جغرافیایی. در نزدیکی آن آثاری است از عهد یونانیان که بوسیلۀ سلطان علاءالدین سلجوقی ترمیم و تعمیر شده است. (از دائره المعارف بستانی ج 4). در حدود ده هزار خانه و جوامع و مساجد و تکایا و مدارس و مکاتب متعدد دارد و در سال 113 هجری قمری فتح شد. تجارت ابریشم و هوای آن مشهور است. (از لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 155). حمدالله مستوفی نویسد: اماسیه شهر عظیمی است که سلطان علاءالدولۀ سلجوقی تجدید عمارت کرد و حاصلش از انواع میوه باشد و هوای خوش و نزه دارد. (از نزهه القلوب چ لیدن ص 95). ابن بطوطه مینویسد: این شهر بزرگ باغ و درخت فراوان دارد و در آنجا بوسیلۀ دولابهایی که بر کنار نهرها نصب کرده اند باغها و خانه ها را آبیاری میکنند و خیابانها و بازارهای وسیع دارد و در قلمرو پادشاه عراق است. (از سفرنامۀ ابن بطوطه ج 1 ص 189). و رجوع به آمازی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ مَ)
تثنیۀ امام. دو امام. رجوع به امام شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سرطا است که در بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقع است و 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
قاماریون، رجوع به قاماریون شود
لغت نامه دهخدا
قامارون، (فرهنگ دزی ج 2 ص 296)، قوماروس، قاتل ابیه، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قاتل ابیه شود
لغت نامه دهخدا
میوه ای باشد شبیه به گیلاس و آن را به فارسی آلی بالی گویند لیکن به آلوبالو شهرت دارد، گویند تازۀ آن شکم براند و خشک شدۀ آن شکم ببندد و صمغ آن سرفه را و چکانیدن شیرۀ مغز دانۀ آن بر آلت مردی سوزاک را نافع است، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محرّف کلمه المکین عربی که فرنگیان آن را به ابن العمید از مورّخان عرب اطلاق کنند. وی مسیحی بود. بسال 620 هجری قمری بدنیا آمد و به سال 672 هجری قمریدرگذشت. مدتی منشی پادشاهان مصر بود و تاریخ عمومی بنام ’تاریخ ابن العمید’ نوشت. متن عربی این کتاب و ترجمه لاتینی قسمتی از آن به سال 1652 میلادی توسط ارپنیوس در لیدن چاپ شد و ترجمه فرانسوی آن در پاریس به سال 1652 میلادی بچاپ رسید. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
داروئی هندی یا ارمنی است، و گویند آن شیری شیرین است در فربیون، (تذکرۀ ضریر انطاکی ج 1 ص 116)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آب غوره. (مؤید الفضلاء) (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ماءالحصرم. (آنندراج) (مؤید الفضلاء). امعاسیون نیز بهمین معنی است. (ناظم الاطباء) ، فرس امق، اسب نیک دراز. (منتهی الارب). اسب بسیار دراز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، وجه امق، روی دراز مانند روی ملخ، بلد امق، شهری که اطرافش دور باشد. بعیدالارجاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
آب غوره. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به امفاسیون و امعاسین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از امعاسین
تصویر امعاسین
لاتینی تازی شده آبغوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاماریون
تصویر قاماریون
یونانی تازی گشته قاتل ابیه توت فرنگی درختی از گیاهان قاتل ابیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاراسیا
تصویر قاراسیا
لاتینی تازی گشته آلبالو از گیاهان آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتن، چنگ انداختن، چسبیدن
فرهنگ گویش مازندرانی