جدول جو
جدول جو

معنی قالش - جستجوی لغت در جدول جو

قالش
برابر با دوست
تصویری از قالش
تصویر قالش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قالی
تصویر قالی
فرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قالب
تصویر قالب
چارچوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بالش
تصویر بالش
بلوغ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مالش
تصویر مالش
اصطکاک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بالش
تصویر بالش
بالشت، تکیه که زیر سر نهند، تکیه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالش
تصویر چالش
بحران، مشکل، مبارزه، مسئله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چالش
تصویر چالش
رفتاری که از روی ناز و تکبر و عجب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالش
تصویر مالش
دستمالی، کنایه از تنبیه، مجازات
مالش دادن: مالیدن، مشت مال دادن، کنایه از تنبیه کردن، برای مثال چنانت دهم مالش از تیغ تیز / که یا مرگ خواهی ز من یا گریز (نظامی۵ - ۸۲۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالش
تصویر پالش
تفحص، جستجو، کاوش، تصفیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالت
تصویر قالت
سخن، گفتار، سخن شایع میان مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالی
تصویر قالی
زیرانداز بزرگ پرزدار بافته شده با نخ، پشم یا الیاف دیگر به رنگ ها و نقش های مختلف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالش
تصویر بالش
کیسه ای پارچه ای که هنگام خواب زیر سر می گذارند، برای مثال تا که بنشست خواجه در «بالش» / «بالش» آمد ز ناز در بالش (سنائی۱ - ۶۶۰)، تکیه گاه، مسند
رشد، نمو، به خود نازیدن، فخر کردن، برای مثال تا که بنشست خواجه در بالش / بالش آمد ز ناز در «بالش» (سنائی۱ - ۶۶۰)
در دورۀ مغول، واحد اندازه گیری وزن زر و سیم، درحدود هشت مثقال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلاش
تصویر قلاش
بیکاره، ولگرد، مفلس، بی چیز، برای مثال کمال نفس خردمند نیک بخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش (سعدی۲ - ۴۶۳)، رند، برای مثال سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین (سنائی۲ - ۶۳۷)، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قالب
تصویر قالب
ظرفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل و اندازۀ آن درآید، تکۀ چوب تراشیده به اندازۀ پای انسان که درون کفش می گذارند،
شکل، هیبت، جسم، تن، بدن، کالبد، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره
قالب تهی کردن: کنایه از مردن
قالب زدن: چیزی را در قالب درآوردن، کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
قالب کردن: کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چالش
تصویر چالش
جنگ، جدال، مبارزه، برای مثال بفرمود شه تا دلیران روم / نمایند چالش درآن مرز و بوم (نظامی۵ - ۷۹۲)، امری که باید برای آن چاره ای پیدا شود، مسئله، رفتار از روی کبر و غرور و نخوت، با ناز و غرور خرامیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طالش
تصویر طالش
نادرست نویسی تالش بخشی از استان گیلان
فرهنگ لغت هوشیار
شکل و هیات، کالبد، ظرفی خالی که جسمی شکل پذیر را در آن نهاده بصورت فضای آن ظرف در آورند
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی گلیم پرزدار منقش گرانبها که قالی نیز گویند، و نیز قالی بافی از صنایع بسیار قدیم ایران است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاله
تصویر قاله
جمع قائل، گویندگان گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالع
تصویر قالع
بر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالص
تصویر قالص
آبفشان، سایه کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالس
تصویر قالس
هراشنده (کسی که قی کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالت
تصویر قالت
گفتار قال، قال مقابل حال: و قالت و حالت آن بنده همه کرامات گردد
فرهنگ لغت هوشیار
پستک ترنجیده، جمع قلاش، پستک های ترنجیده کلاش پارسی است بی نام و ننگ لوند مرد کوچک و پست ترنجیده. پستک ترنجیده. بی نام و ننگ، مفلس تهیدست، بی خیر، مجرد، لوند، حیله باز فریبنده مکار، میخواره باده پرست خراباتی: ساقی بیار جامی در خلوتم برون کش تا در بدر نگردم قلاش و لاابالی (حافظ 324)
فرهنگ لغت هوشیار
گالوش فرانسوی رو کفشی سر موزه، کفش جیر چوپان گاو گاودار. سرموزه و کفش از جیر و غیره، کفش لاستیکی که یا مستقیما آنرا بپا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند: گالش و گیوه و فستونی و چلوار گران نفت و کبریت گران کاغذ و سیگار گران
فرهنگ لغت هوشیار
عمل مالیدن مالندگی ماله، کوفتگی ماندگی، جزاء عمل بد مقابل نوازش، اصطکاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نالش
تصویر نالش
عمل نالیدن ناله: (بلبلان رادیدم که بنالش درآمده بودندازدرخت و کبکان ازکوه وغوکان درآب وبهائم ازبیشه)، شکایت گله: چه باید نازش ونالش باقبالی و ادباری که تارهم زنی دیده نه این بینی نه آن بینی. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالش
تصویر بالش
بالشت، وسیله ای به شکل کیسه چهارگوش که آن را با ماده نرمی مثل پر، پنبه، پشم شیشه یا اسفنج پر کرده و در هنگام خواب یا استراحت سر را روی آن می گذارند، متکا، مسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالش
تصویر بالش
((لِ))
نمو، بالیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالش
تصویر بالش
واحد مقیاس برای زر و سیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پالش
تصویر پالش
((لِ))
تصفیه، پالایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالش
تصویر چالش
زد و خورد، جنگ و جدال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالش
تصویر چالش
((لِ))
با ناز و غرور خرامیدن، رفتار از روی کبر و غرور، جولان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قالی
تصویر قالی
فرش بزرگ
فرهنگ فارسی معین