- قالب
- چارچوب
معنی قالب - جستجوی لغت در جدول جو
- قالب
- ظرفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل و اندازۀ آن درآید، تکۀ چوب تراشیده به اندازۀ پای انسان که درون کفش می گذارند،
شکل، هیبت، جسم، تن، بدن، کالبد، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره
قالب تهی کردن: کنایه از مردن
قالب زدن: چیزی را در قالب درآوردن، کنایه از جعل کردن، دروغ گفتن
قالب کردن: کنایه از فریب دادن کسی در معامله و جنسی را گران تر از قیمت واقعی به او فروختن، چیزی را در قالب قرار دادن، قالب گیری کردن
- قالب
- شکل و هیات، کالبد، ظرفی خالی که جسمی شکل پذیر را در آن نهاده بصورت فضای آن ظرف در آورند
- قالب ((لِ))
- پیکر، هیکل، شکل، هیئت، آلتی که جسمی شکل پذیر را در داخل یا خارج آن نهاده به صورت آن آلت درآورند، قالب کفش، واحدی برای قطعات بریده معین، قالب پنیر، جزو، رکن (علم عروض)، تهی کردن، بی نهایت ترسیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یتکی، چپاندنی
مهرک ابزار نگار گری بر پارچه قالبی که چیت سازان پارچه را با آن نقاشی کنند
چشمگیر، دلنشین، نغز، دلچسب، دلچسب، دلکش
در خور، درخور
چنگک
تاراج دهنده و رباینده و غارتگر
آواز دهنده، بسوی خود کشنده چیزی را، غوغا کننده
سیاهرنگ ناف، میزه نای، شیر دوش میزه نای
برگشته لب لب شکری
مرد فریبنده، زبانباز، حقه باز
گرد آمدن بر کسی
پشت اسو استخوان پشت از دوش تابن سرین، تپ لرزه
قایق، کرجی، کشتی کوچک
میزنای، دوشنده، دوشندۀ شیر
سخن، گفتار، سخن شایع میان مردم
زیرانداز بزرگ پرزدار بافته شده با نخ، پشم یا الیاف دیگر به رنگ ها و نقش های مختلف
سلب کننده، رباینده، برهنه کننده یا پوست کنندۀ چیزی
طلب کننده، جوینده، خواهنده، خواهان، محصل، دانش آموز
برگرداننده، دگرگون کننده، گرداننده از سره به ناسره، آنکه پول قلب سکه بزند
کالبد، طرحی که چیزی در آن شکل می گیرد، قالب، تن، بدن، قالبی برای ساختن خشت و آجر
کسی یا چیزی که موجب جلب علاقه یا توجه می شود، جلب کننده، کنایه از تعجب آور، خواستار، خواهان
غلبه کننده، چیره شونده، چیره، پیروز، افزون، بسیار، فراوان، قسمت بیشتر چیزی
غالب آمدن: غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن، غالب شدن
غالب اوقات: بیشتر اوقات
غالب شدن: غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
غالب آمدن: غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن، غالب شدن
غالب اوقات: بیشتر اوقات
غالب شدن: غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن
آلت فلزی سرکج و نوک تیز مانند چنگک ماهیگیری، چنگک، کجک، آکج
قلاب کمر: قلاب کمربند، حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته می شود، گل کمربند
قلاب گرفتن: دو دست را در جلو به هم متصل کردن به طوری که کسی بتواند پا در آن بگذارد و بالا برود
قلاب کمر: قلاب کمربند، حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته می شود، گل کمربند
قلاب گرفتن: دو دست را در جلو به هم متصل کردن به طوری که کسی بتواند پا در آن بگذارد و بالا برود
قالب ها، ظروفی که در آن فلز گداخته یا چیز دیگر را می ریزند تا به شکل ها و اندازه های آن درآید، تکه های چوب تراشیده به اندازه های پای انسان که درون کفش می گذارند، شکل ها، هیبت ها، جسم ها، تن، بدن، کالبدها، واحد شمارش برای قطعات بریده شده از قبیل صابون و کره، جمع واژۀ قالب
تیغ بران، شمشیر تیز و برّان، صارم، شمشیر آبدار، جوهردار، حسام، جراز، شربت الماس، صمصام، غفج
جوینده، خواهنده، خواستگار، خواهشمند
غلبه کننده، پیروز، زبر دست، توانا