جدول جو
جدول جو

معنی قالاجیر - جستجوی لغت در جدول جو

قالاجیر
قلی است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان واقع در هشت هزارگزی جنوب خاوری لنگرود و کنار شوسۀ لنگرود به رودسر، ناحیه ای است واقع در جلگه دارای آب و هوای مرطوب و مالاریائی، سکنۀ آنجا 146 تن که مذهبشان شیعه و زبانشان گیلکی و فارسی است، محصول آن برنج و ابریشم و نیشکر و صیفی می باشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
لوله ای که از فلزی نرم کنند چون سرب و قلع و در قضیب فروبرند مداوای پاره ای بیماری ها را، میل اخراج بول، مبوله، مسبار جراح، سند، مأخوذ از یونانی کاثتر و معنی آن به یونانی شونده یا فروشونده است، رجوع به قانون ابوعلی سینا چ تهران ص 268 س 18 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان روضه چای بخش حومه شهرستان ارومیّه و در 11 هزارو پانصدگزی شمال باختری ارومیّه در مسیر راه ارابه رو ارومیّه به موانا در دامنه واقع است، ناحیه ایست دارای آب و هوای معتدل و 51 تن سکنه، آب آنجا از روضه چای تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و توتون و انگور و حبوبات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راهش مالرو است، تابستان از راه ارابه رو موانا میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انجار. بامهای خانه بلغت اهل شام و حجاز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ بجر. رجوع به اباجر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اجّار
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد در شانزده هزاروپانصدگزی جنوب باختری بوکان و چهارهزارگزی باختر شوسۀ بوکان به سقز واقع است، زمین آن کوهستانی و هوای آن معتدل و سالم است و 450 تن سکنه دارد، آب آن از سیمین رود و محصولات آن غلات و توتون و حبوبات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی مردم جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع در 35 هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد و 7 هزارگزی چشمه سنگی. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است و 70 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه راوند وچشمه است. محصول آن غلات، حبوب، چغندر، لبنیات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد، و از چشمه سنگی اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلاجی
تصویر قلاجی
ترکی ک بربری پزی (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
ناعلاجی، ناچاری
فرهنگ گویش مازندرانی