جدول جو
جدول جو

معنی قاسمعلی - جستجوی لغت در جدول جو

قاسمعلی
(سِ عَ)
سید قاسمعلی، از اولاد سید محمد غوث گوالیاری و مادرش بنت محمد عطاخان. مرصع رقم بود و از سر کار انگریزی به عهدۀ تحصیل در نواحی فرخ آباد بسر می نمود. طبع موزون داشت و توجه بشعر و شاعری میگماشت. او راست:
دل می تپد او خبر ندارد
عشقم اثری مگر ندارد
دارد همه آنچه بایدش لیک
در کوی وفا گذر ندارد
آن کیست در این زمان که قاسم
سر دارد و درد سر ندارد؟
(صبح گلشن چ هند ص 327)
ملا قاسمعلی، از شاعران ایران و از مردم طوس است. تخلص وی دانسته نیست. او راست:
چو توئی نبوده هرگز به وفا و مهربانی
به تو هیچکس نماند تو به هیچکس نمانی.
(از آتشکدۀ آذر تحشیۀ شهیدی ص 96).
ورجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسمعیل
تصویر اسمعیل
(پسرانه)
اسماعیل، آنکه خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم (ع) و هاجر
فرهنگ نامهای ایرانی
(سِ مِ عِ)
ابن ادریس، مکنی به ابودلف. یکی از سرداران مأمون خلیفه بود که از جانب او به سال 210 هجری قمری 825 میلادی به حکومت همدان منصوب گردید و این حکومت به ارث به پسر و نوادگان او رسید. عمر بن عبدالعزیز به سال 281 هجری قمری اصفهان و نهاوند را نیز ضمیمۀ قلمرو حکومت خود کرد. (ترجمه طبقات سلاطین سلام لین پول ص 112)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ابن عیسی بن ادریس بن معقل، مکنی به ابودلف و مشهور به عجلی از خاندان بنی عجل بن لجیم. بزرگ خاندان خود و امیر کرخ و یکی از بزرگان بود. رجوع به وفیات الاعیان ج 1 ص 423 والاغانی طبعه الدار ج 8 ص 248 و سمط اللئالی ص 331 و مرزبانی ص 334 و نویری ج 4 ص 249 و تاریخ بغداد ج 12 ص 416 و هبه الایام بدیعی ص 93 و 103 والاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 13 و ابن الندیم و ذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 2 ص 160 و ابودلف شود
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ)
دهی است از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار. در 2هزارگزی جنوب خاور گاوبندی و کنار شوسۀ سابق بوشهر به لنگه و در جلگه واقع است. هوای آن گرم مالاریائی است. 275 تن سکنه دارد. آب آن از چاه وباران و محصول آن غلات و خرما و تنباکو و صیفی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سِ مُ)
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیّه. در 27هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 6500گزی جنوب باختری شوسۀ مهاباد و در دره واقع و هوای آن معتدل سالم است. 2530 تن سکنه دارد. آب آن از درین قلعه، محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نسبت است به قاسم
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان کیذقان بخش ششتمد شهرستان سبزوار. در 12هزارگزی جنوب خاوری ششتمد و سر راه مالرو عمومی ششتمد واقع است. کوهستانی است و هوائی معتدل و 444 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
یوسف، مکنی به ابوالحجاج. از دانشمندان است، و از اوست ’شرح ابوالحجاج یوسف القاسمی’ بر ارجوزۀ سیوطی به نام ’التثبیت فی لیله المبیت’ که به سال 1314 هجری قمری در فاس در 255 صفحه به چاپ رسیده است. (معجم المطبوعات ج 1 ستون 300 و 301 و ج 2 ستون 1483)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ لی ی)
نسبت است به قسامله، و آن قبیله ای است از ازد که به بصره منزل کردندو محلۀ مسکن آنان به نام ایشان خوانده شد و مردم بسیاری از این قبیله شهرت یافته اند. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر. در 19500گزی جنوب باختری اهر و سه هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر واقع و موقع جغرافیائی آن کوهستانی و معتدل است. 11 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راسمالی
تصویر راسمالی
سرمایه دار
فرهنگ لغت هوشیار