جدول جو
جدول جو

معنی قاس - جستجوی لغت در جدول جو

قاس
سخت
ابرو، ابر
در زیست شناسی قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است، بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، کلا، کلائو
تصویری از قاس
تصویر قاس
فرهنگ فارسی عمید
قاس
ابرو، (آنندراج) (برهان)، ابرو باشد در ترکی، (رشیدی از معین در حاشیۀ برهان)
لغت نامه دهخدا
قاس
اندازه، (منتهی الارب) (دهار) (مهذب الاسماء) (برهان) (آنندراج) : قاس رمح، ای قدر رمح، (مهذب الاسماء)، غوک را گویند که وزق باشد، (برهان) (آنندراج)، چغز، غنجموش، قورباغه، رسن کشتی، جمّل،
قاسی، سخت: قلب قاس، دلی سخت، (مهذب الاسماء)، حجر قاس، سنگ سخت، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قاس
اندازه، قدر
تصویری از قاس
تصویر قاس
فرهنگ لغت هوشیار
قاس
ابرو
تصویری از قاس
تصویر قاس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاسم
تصویر قاسم
(پسرانه)
بخش کننده، مقسم، نام پسر پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدیدمی سازد مانند محمد قاسم، قاسمعلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قاسی
تصویر قاسی
سخت دل، سنگدل، بی رحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاسم
تصویر قاسم
قسمت کننده، بخش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاسط
تصویر قاسط
بازگردنده از حق، جابر، ستمکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاسر
تصویر قاسر
کسی که دیگری را به زور به کاری وادارد
فرهنگ فارسی عمید
به سریانی بول است. (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نرۀ سست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جامۀ درشت. (منتهی الارب) ، رمح قاسح، نیزۀ سخت. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نعت فاعلی از قسر. بزور بر کاری دارنده. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
ابن عمرو بن شراحیل. پس از بلقیس مدت هشتادوپنج سال سلطنت کرد و به واسطۀ بخشش فراوانی که داشت به نعیم ملقب گردید. (حبیب السیر چ سنگی تهران جزو 2 از ج 1 ص 93) در حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 264 به جای ’قاسر’ ناشر آمده است
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ابن هنب. نام پدر قبیله ای است از عرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جابر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ستمکار. (منتهی الارب). بیدادگر. (مهذب الاسماء). جورکننده. جائر. ظالم، بازگردنده ازحق. (ناظم الاطباء). ج، قاسطون. (مهذب الاسماء) : و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطباً. (قرآن 15/72) ، (از قسط یعنی عدل) عادل. دادگر
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ابن حسین بغدادی، مکنی به ابوشجاع و مشهور به ابن الطوابقی شاعری بود از مردم بغداد. وی به موصل و دیار بکر سفر کرد و شاهان و حاکمان آنجا و دیار ربیعه را مدح نمود و به سال 576 هجری قمری وفات یافت. رجوع به فوات الوفیات ج 2 ص 127و الاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 8 و قاموس الاعلام ترکی شود
ابن عبدالله. از علماء عصر عمر بن عبدالعزیز است و ابن الجوزی در سیرۀعمر بن عبدالعزیز به وسیله او ابیاتی را که عمر به آن تمثل می جست و مطلع آن این است ’ایقظان انت الیوم ام انت نائم’ نقل کرده است. (سیره عمر بن عبدالعزیز چ مصر 1331 هجری قمری ص 225) رجوع به قاسم بن غزوان شود
ابن زکریا بن یحیی بغدادی، مشهور به مطرز و مکنی به ابوبکر (220- 305 هجری قمری / 835- 917 میلادی) از حافظان حدیث و مردی ثقه است. در مسند و رجال تألیفاتی دارد. وی در بغداد وفات یافت. رجوع به تهذیب التهذیب ج 8 ص 314 و تذکره الحفاظ ج 2 ص 256 والاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 10 شود
ابن العلاء. از اهل آذربایجان یکی از اشخاصی است که به نقل صاحب کشف الغمه از اعلام الوری حضرت صاحب الامر (ع) را دیده بوده است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 110). رجوع به النجم الثاقب فی من رأی الامام الغائب از حاجی نوری شود
ابن هبه الله العساکر، مکنی به ابومحمد. از عالمان است. وی به سال 597 درگذشت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 330 و قاسم بن علی بن حسن بن هبه الله عساکر و ابن عساکر شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
بخش کننده. قسمت کننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج). توزیعکننده. (ناظم الاطباء) :
کی شناسی بجز او را پدر نسل رسول
کی شناسی بجز او قاسم جنات و سعیر.
ناصرخسرو.
قاسم رحمت ابوالقاسم رسول اﷲ که هست
در ولای او خدیو عقل وجان مولای من.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
سخت، سخت دل، (ناظم الاطباء)، سخت و سیاه دل، (غیاث)، سنگدل، دل سخت، قسی:
آن دل قاسی که سنگین خواندند
نامناسب بد مثالی راندند،
مولوی (مثنوی)،
ج، قسات
لغت نامه دهخدا
(فُ)
بیماریی است در بندهای اندام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ابن سمکان نقیب، از محدثان است، وی از نجیب حرانی روایت شنیده است، (الدرر الکامنه ج 3 ص 241)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فقاس
تصویر فقاس
بند درد (بند مفص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسر
تصویر قاسر
بزور وادارنده بر کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسط
تصویر قاسط
جابر، ستمکار، بیدادگر، ظالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسم
تصویر قاسم
بخش کننده، قسمت کننده، توزیع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسی
تصویر قاسی
سخت و سیاهدل، سنگدل
فرهنگ لغت هوشیار
عذاب، قوت ودلیری فرانسوی نر آوا بم بیم، سختی، دلیری بمترین صدای مرد مقابل سیرانو. قوت دلیری شجاعت، خشم غضب، عذاب سختی شدت، بیم خوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسح
تصویر قاسح
درشتباف ستبر جامه، سخت کشن: نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسط
تصویر قاسط
((س))
ظالم، ستمکار، بازگردنده از حق، جمع قاسطین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاسر
تصویر قاسر
((سِ))
مانع، به زور بر کاری وادارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاسم
تصویر قاسم
((س))
بخش کننده، قسمت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاسی
تصویر قاسی
سنگدل، بی رحم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاب
تصویر قاب
چارچوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راس
تصویر راس
سار
فرهنگ واژه فارسی سره