جدول جو
جدول جو

معنی قاخروس - جستجوی لغت در جدول جو

قاخروس
به یونانی جاوشیر است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایروس
تصویر سایروس
(پسرانه)
سیروس یا کوروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قابوس
تصویر قابوس
(پسرانه)
معرب کاووس، نام پسر وشمگیر از امرای آل زیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قارون
تصویر قارون
(پسرانه)
معرب از عبری، نام مردی ثروتمند از بنی اسرائیل معاصر موسی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاروس
تصویر خاروس
(پسرانه)
نام یکی از فرماندهان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اخیروس
تصویر اخیروس
گیاهی بیابانی و خودرو شبیه ارزن، با گل های سفید و دانه های ریز و سیاه که در گذشته مصرف دارویی داشته، گندم دشتی، گندم بیابانی
فرهنگ فارسی عمید
بیونانی اماریتون (اماریطون) است. (تحفۀحکیم مؤمن). لیارو. (مخزن الأدویه). امارنطن. صاحب مخزن الأدویه در ذیل اماریطن آرد: لغت یونانیست. ابن بیطار نوشته که جماعتی از انواع اقحوان دانسته اند و نیست چنین و نزد من از انواع قیصوم است و من آنرا چنین شناخته ام بعینه
لغت نامه دهخدا
کمون بری، شاه تره، شاهترج، کزبره الحمام
لغت نامه دهخدا
زنبق بدبو. (دزی). ایرسا. ایرسا را به سریانی عقارا سوسانی نامند. (مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن در کلمه ایرسا). قاسورس ظاهراً مصحف عقارا سوسانی است
لغت نامه دهخدا
نهری است در افغانستان که از جنوب سیاه کوه سرچشمه میگیرد و ابتدا به جنوب و بعد به جنوب غربی جریان مییابد و پس از گذشتن از قصبۀ قاشر به رود خانه هیرمند می پیوندد و جزو آن رودخانه در باتلاق نیزار سیستان فرومیرود، مجرای آن 500هزارگزی است، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ قاصر در حالت رفعی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جبال قامرون، کوههائی است بر زمین هندوان. (التفهیم ص 198). در همه نسخ فارسی و عربی التفهیم به همین شکل قامرون با نون و در کتاب تحقیق ماللهند ص 58 (جبال قامرو) بدون ’ن’ و در اصل سانسکریت این طور است Kamarupa. (پاورقی التفهیم چ جلال همائی ص 198). ملکی است بر مشرق هندوستان پادشائی او را قامرون خوانند آنجا کرگ بسیار است و معدن های زر بسیار است و از او سنباده و عود تر خیزد نیک، صنف پادشائی قامرون است مندل شهری از آن و این هر دو شهر (صنف و مندل) بر کران دریا است. (حدود العالم). رجوع به کامرون شود
لغت نامه دهخدا
دخانی است که آن را شاهترج فرفیری نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
حمی محرقه و قادسوس غلط است
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ قاهر در حالت رفعی
لغت نامه دهخدا
قوقوس. خنثی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قسوس است که عصارۀ لحیهالتیس باشد. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قسوس شود
لغت نامه دهخدا
سقلولا، زردنباد، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
چاخرق، قسمی پرنده
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام رودیست که از شهر باختر میگذرد و ایالت و شهر باختر نام خود را ازین رود گرفته اند. (ایران باستان ص 1693)
لغت نامه دهخدا
از مردم آتن و یکی از شاگردان افلاطون است، (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 24)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
سیخک پای خروس. صیصه، صیصیه، شوکه الدیک. (اقرب الموارد) (تاج العروس) (منتهی الارب) (المنجد). رجوع به صیصه و صیصیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اخینوس. گندم بیابانی که کشت و درو نشود. نباتیست غیر گندم صحرائی. منبت او کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمرش سیاه و ریز و گلش سفید و ثمرش در ادویۀ چشم و گوش مستعمل و با قوت مجففه و محلله و قابضه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گندم دشتی یعنی گندم خودروی را گویند. عصارۀ آنرا با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش را نافع باشد. (برهان). گندم دشتی آنکه از زمین بغیر زراعت روید و کشتن و درویدن او را معتاد نباشد. (مؤید الفضلاء). و رجوع به اخینوس شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
جمع واژۀ داخر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
وهبی تادروس بک، ناظر مدارس قبطیه در قاهره و معلم سابق زبانها در مدرسه ’الاقباط بحاره السقایین’. او راست: 1- الاثر الجلیل فی رثاء افندینا اسماعیل چ مصر 1313 هجری قمری 2- الاثر النفیس فی تاریخ بطرس الاکبر و محاکمه الکسیس، چ بولاق 1322 هجری قمری 1904/ میلادی در 160 صفحه. 3- ترجمه الامیرعریان بک، رئیس سابق کتاب نظارت مالیه و در آخر آن مرثیه ای برای وی و مدح باسیلی بک مستشار محکمۀ استیناف، چ بولاق 1305 هجری قمری/ 1888م. در 12 صفحه. 4- الخلاصه الذهبیه فی اللغه العربیه در بولاق بسال 1292 ه. ق. 5- عنوان التوفیق فی قصه سیدنا یوسف الصدیق که در آخر آن مقدمه ای ادبی است. در مطبعه الاعلامیه بسال 1302 هجری قمری در 88 صفحه چاپ شده. 6- مرآه الظرف فی فن الصرف، در مصر بسال 1307 هجری قمری در 103 صفحه طبع شده. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1924- 1925)
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی فیروزج است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قرن الثور، و قرن المعز را نیز نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان، در 24000گزی جنوب سیردان و 15هزارگزی راه عمومی است، موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است، 255 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه اسماعیل آباد و زرند و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخراس
تصویر اخراس
گنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخروی
تصویر اخروی
جهان آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخروش
تصویر اخروش
خروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابنوس
تصویر قابنوس
یونانی تازی گشته شاهتره از گیاهان شاهتره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاپروس
تصویر پاپروس
پاپیروس، در گیلان توتون سیگار را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخروی
تصویر اخروی
آن جهانی
فرهنگ واژه فارسی سره
۲زمی که بی اندازه چرکین شودو به سادگی درمان نشود ۲در مقام
فرهنگ گویش مازندرانی