جدول جو
جدول جو

معنی قابلی - جستجوی لغت در جدول جو

قابلی
(بِ)
شاعر شیرازی (و یا ترشیزی). که دارای طبع خوب بوده و خود را به صورت مردم سپاهی می آراسته و در آخر کار از این سپاهیگری متقاعد گشته و به گوشۀ بی توشۀتوکل نشسته در اوائل حال هجو مردم بسیار میکرده در آخر از این کار نیز توبه کرده و این مطلع از اوست:
عجب نبود ز لطف ار زانکه بنوازی غریبان را
نوازش زآنکه رسم و عادت خوبی است خوبان را.
و اتفاقاً در این شعر هجو خود کرده که با وجودی که مزه ندارد قافیه هم معیوب است. (ترجمه مجالس النفائس ص 66 و 240)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قابیل
تصویر قابیل
(پسرانه)
معرب از عبری، به دست آوردن، نام پسر آدم (ع) و برادر هابیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
شایستگی، سزاواری، آمادگی برای قبول امری یا حالتی، استعداد
فرهنگ فارسی عمید
(خوَر / خُرْ دَ)
شایستگی. سزاواری. برازندگی. استحقاق. استعداد. لیاقت. (ناظم الاطباء) :
داد حق را قابلیت شرط نیست.
مولوی.
، پذیرائی. شایستگی پذیرفتن، (اصطلاح فلسفه) استعداد قبول. انفعال. منفعل شدن. در برابر فاعلیت، امکان. احتمال، قوت. قدرت، هنر، معرفت، کفایت، مجال، رغبت. آرزو. خواهش. (ناظم الاطباء).
ترکیب ها:
- قابلیت احتراق. قابلیت ارتجاع. قابلیت امتداد. قابلیت امکان. قابلیت انبساط. قابلیت انحلال. قابلیت انعطاف. قابلیت انعکاس. قابلیت انقباض. قابلیت تبدیل. قابلیت تراکم. قابلیت تقسیم. قابلیت تکاثف. قابلیت حرکت. قابلیت داشتن. قابلیت شخص. قابلیت قابل. قابلیت قسمت. قابلیت نفوذ
لغت نامه دهخدا
(مُ بِ)
مأخوذ از تازی، ایستادگی و برابری و روبارویی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
سزاواری، استعداد، لیاقت
فرهنگ لغت هوشیار
قابلیت در فارسی در برخی فرهنگ ها پنداشته اند که قابلیت ساخته فارسی گویان است و قابلیه تازی نیست که برداشت نادرستی است شایندگی شایستگی، پذیرندگی پذیرفتن، فراخوری در خوری، توان توانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
((بِ یَّ))
شایستگی، استعداد، استعداد قبول، منفعل شدن، انفعال، مقابل فاعلیت، امکان، هنر، معرفت، کفایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قابله
تصویر قابله
ماما
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
توانایی
فرهنگ واژه فارسی سره
استحقاق، استطاعت، استعداد، اهلیت، سزاواری، شایستگی، لیاقت، توان، عرضه، قوه، کفایت، پذیرش، امکان
متضاد: فاعلیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
قدرةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
Capability
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capacité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مقایسه ای
دیکشنری اردو به فارسی
قابلیت، توانایی، لیاقت، صلاحیّت
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
সক্ষমতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
قابلیت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
ความสามารถ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
uwezo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
能力
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
能力
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
יכולת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
능력
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
क्षमता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capaciteit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capacità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capacidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
здатність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
способность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
zdolność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
Fähigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
capacidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قابلیت
تصویر قابلیت
kemampuan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی