جدول جو
جدول جو

معنی قابسی - جستجوی لغت در جدول جو

قابسی
(بِ)
نسبت است به قابس که یکی از شهرهای شمال آفریقا است
لغت نامه دهخدا
قابسی
(بِ)
علی بن عبدالغفار، مکنی به ابوالحسن، سمعانی آورد: من او را در جامع دمشق ملاقات کردم پیرمردی کوتاه قد بود و از سفر حج از راه عراق بصوب وطن مراجعت میکرد من از او چند بیت شعر استفاده بردم. (سمعانی)
عبدالله بن محمد فریاط. ابن ماکولا گوید که ابوزکریا بخاری از او روایت کرده است. (سمعانی)
عیسی بن ابی عیسی، مکنی به ابوموسی منسوب به قابس شمال آفریقا. از علماء است (سمعانی)
نمودبن مسلم قابسی، مکنی به ابومنصور از قابس افریقا (از علماء است). (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
قابسی
منسوب به فابس از مردم قابس
تصویری از قابسی
تصویر قابسی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاسی
تصویر قاسی
سخت دل، سنگدل، بی رحم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قابس
تصویر قابس
آتش خواه، آتش خوار
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
علی بن محمد بن خلف معافری قیروانی معروف به قابسی (324- 403 هجری قمری) عالمی نابینا و مالکی مذهب است که در آفریقا میزیست و حدیث ها و رجال و اسناد حدیث ها را حفظ داشته و فقیه اصولی است. اصل اواز قیروان است. او را تألیفاتی است از جمله: 1- الممهّد در فقه که کتابی است بسیار بزرگ. 2- المنقذ من شبه التأویل. 3- ملخص الموطاء. 4- الرساله المفصلهلاحوال المعلمین و المتعلمین. (الاعلام زرکلی ص 690)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
این نسبت به یابس است و او ابوالحسن بن زید بن محمد بن جعفر بن مبارک بن قلفل بن دینار یابسی عامری کوفی معروف به ابن ابی الیابس است وی از مردم کوفه و راستگو بوده است. از ابراهیم عبدالله عیشی قصار و داود بن یحیی دمان و حصن بن حکم حیری و احمد بن احمد بن موسی حمار حدیث کرد و محمد بن مظفر و ابوحفص بن شاهین و ثلاج و ابن زرقویه از وی روایت کرده اند محمد بن احمد بن سفیان حافظ گوید: در سنۀ 441 زید بن محمد عامری معروف به ابن ابی الیابس پنج روز باقی مانده از ذی القعده وفات یافت و او شیخی صالح و صدوق بود و در پایان عمر به وسواس و پریشانی حواس مبتلا شد... (انساب سمعانی ص 596)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن قابسی. علی بن محمد بن خلف معافری مالکی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن قابسی. رجوع به ابن قابسی (ابوالحسن علی بن...) و نیز به علی بن محمد بن خلف... شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بِ)
ابن محمد بن خلف معافری مالکی. مشهور به ابن قابسی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی بن محمد بن ... و نیز به ابن قابسی ابوالحسن علی... شود
لغت نامه دهخدا
ابن محمد بن نوح قابسی غزنوی حنفی، ملقب به جمال الدین. او راست: الحاوی القدسی فی الفروع و مؤلف کشف الظنون گوید: در ظهر نسخه ای دیدم که مصنف آن محمد غزنوی است. وفات صاحب ترجمه در حدود 600 ه. ق. بود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بِ)
ابوالحسن علی بن محمد بن خلف. محدث. از مردم قیروان. مولد او به سال 324 ه. ق. بوده است و او یکی از ائمۀ حدیث است. به سال 352 سفری بمشرق شده و در مکه صحیح بخاری را از ابوزید شنوده و در 357 به قیروان بازگشته و در 403 بدانجا درگذشته است. او راست: کتاب الملخص و آن تلخیص کتاب موطاء است. و قابسی نسبت است به قابس شهری بافریقیه نزدیک مهدیه
لغت نامه دهخدا
ابن سمکان نقیب، از محدثان است، وی از نجیب حرانی روایت شنیده است، (الدرر الکامنه ج 3 ص 241)
لغت نامه دهخدا
سخت، سخت دل، (ناظم الاطباء)، سخت و سیاه دل، (غیاث)، سنگدل، دل سخت، قسی:
آن دل قاسی که سنگین خواندند
نامناسب بد مثالی راندند،
مولوی (مثنوی)،
ج، قسات
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نعت فاعلی از قبس. آتشخواه
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ)
یاقوت گوید: شهری است در شمال افریقا و جنوب شرقی تونس در 300هزارگزی جنوب شهر تونس میان طرابلس و سفاقس و مهدیه، و تا طرابلس هشت منزل فاصله دارد. عرض جغرافیائی آن 35 درجه است. دارای آبهای جاری و باغها و نخلستانها و درختان توت، زیتون، پرتقال، لیمو، موز و نیشکر است و تجارت آن اهمیت دارد. رودخانه ای به همین نام از کنار آن میگذرد که آبی زلال و خنک دارد و باغهای قابس را مشروب مینماید. بکری گوید: شهری است زیبا دارای قلعه ای محکم و باغها و مسافرخانه ها و مسجد جامع و گرمابه های فراوان که گرداگرد آن را خندقی بزرگ احاطه کرده است. در موقع ضرورت آن را از آب انباشته سازند و در پناه آن خود را از تعدی و تجاوز دشمن نگهداری کنند. دارای سه دروازه است. و بیست هزار تن جمعیت دارد که بیشتر آنها عربند. ابن بطوطه گوید: این شهر در ساحل دریای روم واقع است
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از قبو، فراهم آورنده به انگشتان، بلند برآورنده بنا را، چینندۀ زعفران، (از منتهی الارب)، و رجوع به قابیه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
عدم. مقابل وجود. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است، (فهرست ولف)
لغت نامه دهخدا
منسوب به قابوس، احمد بن ابراهیم سهل، مکنی به ابی شجاع، ابوالفضل محمد بن طاهر مقدسی گوید که از قابوسی پرسیدم درباره این لقب (قابوسی) گفت من از فرزندان قابوسم، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
منسوب به حابس، نام جدّ ابوجعفر محمد بن یونس. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نسبت است به بنی عابس از بکر بن وائل. (از الانساب سمعانی). مؤلف لباب الانساب نویسد: صحیح این نسبت عایشی است نه عابسی
لغت نامه دهخدا
دروازه بان، دربان سرای، (دزی ج 2 ص 295)، قاپوچی، رجوه به قاپوچی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ سی ی)
رستم بن اسامه، مکنی به ابونعمان. وی از ابوالاحوص و علی بن مسهر و ابوبکر بن عباس و ابوخالد احمر و عمار بن سیف و عیسی بن یونس روایت کند. ابوحاتم از او حدیث شنیده و در مکه و قادسیه نوشته است. (الانساب سمعانی)
علی بن احمد قطان. از عبدالحمید بن صالح روایت کرده و جعفر بن محمد بن نصیر خلدی از او روایت کند. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
تحصیل مالیات دیوانی کردن: اکثر اوقات به صاحبجمعی و قابضی قیام مینمود. (دستور الوزراء ص 453)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
شاعر شیرازی (و یا ترشیزی). که دارای طبع خوب بوده و خود را به صورت مردم سپاهی می آراسته و در آخر کار از این سپاهیگری متقاعد گشته و به گوشۀ بی توشۀتوکل نشسته در اوائل حال هجو مردم بسیار میکرده در آخر از این کار نیز توبه کرده و این مطلع از اوست:
عجب نبود ز لطف ار زانکه بنوازی غریبان را
نوازش زآنکه رسم و عادت خوبی است خوبان را.
و اتفاقاً در این شعر هجو خود کرده که با وجودی که مزه ندارد قافیه هم معیوب است. (ترجمه مجالس النفائس ص 66 و 240)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قابس
تصویر قابس
آتشجوی، درخشان آتشخواره سوزنده درخشان: شهاب قابس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسی
تصویر قاسی
سخت و سیاهدل، سنگدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابجی
تصویر قابجی
حاجب دربان بواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابچی
تصویر قابچی
بنگرید به قاپوچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابضی
تصویر قابضی
در تازی نیامده گیرنده باژ گیر تحصیل مالیات دیوانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قادسی
تصویر قادسی
منسوب به قادسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاسی
تصویر قاسی
سنگدل، بی رحم
فرهنگ فارسی معین