جدول جو
جدول جو

معنی قاآنی - جستجوی لغت در جدول جو

قاآنی
مربوط به قاآن، پادشاهی
تصویری از قاآنی
تصویر قاآنی
فرهنگ فارسی عمید
قاآنی
میرزا حبیب اﷲ متخلص به قاآنی، در حدود 1222 هجری قمری یعنی در زمان سلطنت فتحعلیشاه در شیراز متولد گردید، پدر او میرزا محمدعلی شاعر بودو گلشن تخلص داشت، اصل ایشان از ایل زنگنه بود که در عراق و فارس سکونت نمودند، وی در عهد جوانی سفر خراسان کرد و در آنجا تحصیل علوم و ادبیات نمود و شعر سرودن آغازید و آنگاه تخلص حبیب میکرد و به تدریج شهرتی یافت و در نزد حسنعلی میرزا شجاع السلطنه که حکومت آن سامان داشت مقرب شد و قصائدی در مدح او بپرداخت و به امر او به قاآنی متخلص شد، و آن به نسبت اسم پسر شجاع السلطنه یعنی اوکتاقاآن بوده است، قاآنی مدتی در خراسان و کرمان ملتزم حضور او بود و همین شاهزاده او را پیش فتحعلیشاه معرفی نمود، بعد از اقامت درخراسان و شیراز و کرمان به تهران آمد و در آنجا معروفتر شد و در دربار محمدشاه خاصه ناصرالدین شاه تقرب بسیار پیدا کرد، آنچه از اخبار بدست می آید قاآنی اول شاعر ایران است که به آموختن زبان فرانسه آغاز نمود، قاآنی را میتوان پس از صائب معروفترین شاعر ایران در تمام دورۀ صفوی و قاجار شمرد، و شاید در طراز سخن و خوبی وصف و انتخاب کلمات و استعمال لغات و تتبع اشعار قدما کمتر کسی از سخنگویان این دوره با او برابری تواند کردن، مخصوصاً هنر او در قصیده است ولی درغزل نیز استادی نشان داده است، در مسمط و ترجیعبند دستی داشته و مهارت به خرج داده است ولی باید گفت همانطور که حلاوت عبارت در اشعار قاآنی بیشتر است معانی فلسفی و اخلاقی کم است، در دیوانش قصائد مدحیه که توان گفت شاهکار او است بسیار است، سرمشق او شاعران خراسان اند و بخصوص نسبت به منوچهری علاقۀ خاصی نشان میدهد، مخصوصاً ناصرالدین شاه را بسیار ستوده و اغلب قصائد و مسمطات را با وصف شیرین از طبیعت شروع کرده است، از آن جمله مسمطی است که بند اول آن نقل میشود:
بنفشه رسته از زمین بطرف جویبارها
و یا گسسته حور عین ز زلف خویش تارها
ز سنگ اگر ندیده ای چه سان جهد شرارها
به برگهای لاله بین میان لاله زارها
که چون شراره میجهد ز سنگ کوهسارها،
و نیز در مسمط زیرین شوق لطف بهار و عشق روی گلزار و نغمۀ جویبار نمایان است:
باز برآمد به کوه رایت ابر بهار
سیل فروریخت سنگ از زبر کوهسار
باز بجوش آمده مرغان از هر کنار
فاخته و بوالملیح صلصل و کبک و هزار
طوطی و طاوس و بط سیره و سرخاب و سار
هست بنفشه مگر قاصد اردیبهشت
کز همه گلها دمد بیشتر از طرف کشت
وز نفسش جویبار گشته چو باغ بهشت
گوئی با غالیه بر رخش ایزد نوشت
کای گل مشکین نفس مژده بر از نوبهار
دیدۀ نرگس به باغ باز پر از خواب شد
طرۀ سنبل به راغ باز پر از تاب شد
آب فسرده چو سیم باز چو سیماب شد
باد بهاری بجست زهرۀ وی آب شد
نیمشبان بیخبر کرد ز بستان فرار،
در اغلب قصائد استاد از شاعران پیشین استمداد کرده است، مثلاً در این قصیده:
اگر نظام امور جهان بدست قضاست
چرا به هر چه کند امر شهریار رضاست،
استاد انوری در مد نظر شاعرانۀ او بوده که ناظم قصیده ای است با مطلع زیر:
اگر محول حال جهانیان نه قضاست
چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست،
ایضاً در این قصیده:
آنچه می بینم به بیداری نبیند کس بخواب
زانکه در یک حال هم در راحتم هم در عذاب،
همان استاد را پیروی کرده که گفته بود:
این که می بینم به بیداری است یارب یا بخواب
خویشتن را در چنین نعمت پس از چندین عذاب،
همچنین در این قصیده:
غم و شادی است که با یکدگر آمیخته اند
یا مه روزه به نوروز درآمیخته اند،
قصیدۀ خاقانی را سرمشق گرفته که گفته:
می و مشک است که با صبح درآمیخته اند
یا بهم زلف و لب یار برآمیخته اند،
قاآنی گذشته از دیوان اشعار نیز تألیفی منثور دارد به نام پریشان که آن را به طرزو اسلوب گلستان سعدی ساخته و عین شیوۀ استاد شیرازی را بکار برده و تمام نظم و نثر آن را به استثنای چند بیت خود سروده چنانکه در خاتمه گفته است:
نیست در او عاریت هیچکس
خاص من است آنچه در او هست و بس
جز دو سه بیتی ز عرب وز عجم
کآمده جاری به زبان قلم،
حکایات پریشان مانند گلستان در آداب و سیر و نصائح و سرگذشت و لطائف و نظائر آن است، مقدمه ای هم بر دیوان فریدون میرزا قاجار نوشته است که چاپ شده، بهار گوید: و رساله ای در علم شانه بینی و رسالۀ دیگری در هندسۀ جدید و مقالاتی در نیرنجات از او موجود است، (سبک شناسی ج 3 ص 334)، قاآنی در سال 1270 در تهران وفات یافت، (مجمع الفصحاء ج 2 ص 402) (سبک شناسی ج 3 ص 156، 334 و 339 قاآنی)، و رجوع به تاریخ ادبیات ایران و رجوع به ترجمه تاریخ ادبیات ایران ادوارد براون ج 4 ص 131، 132، 135، 138، 150، 151، 176، 193، 199، 211، 212، 213، 215، 216، 217، 220، 222 شود
لغت نامه دهخدا
قاآنی
منسوب به قاآن، منسوب به اگتای قاآن: بر شکن کاکل ترکانه که در طالع تست بخشش و کوشش قاآنی و چنگز خانی. (حافظ 333)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قانی
تصویر قانی
سرخ، سرخ پررنگ، بسیار سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاآن
تصویر قاآن
پادشاه بزرگ، شاهنشاه، لقب پادشاهان مغول مثلاً اکتای قاآن، منکوقاآن
فرهنگ فارسی عمید
(یِ نی ی)
نسبت است به قاین. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(یِ نی ی)
ابوطالب (سید...) فقیه و رجالی متبحر از دانشمندان امامی است که در خراسان نفوذ و مرجعیت داشت. تألیفات وی حاکی از کثرت اطلاعات او است و از آن جمله است: السبع السیاره. وی از شاگردان سید محمدباقر حجه الاسلام شفتی بوده و به سال 1290 هجری قمری یا 1300 هجری قمری درگذشته است. (ریحانه الادب ج 3 ص 278)
جنیدبن محمد بن علی امام فاضل متدین و صوفی لطیف ظریف نیکوروش و بسیار پرهیزکار بود. وی در اصفهان از ابومنصور محمد بن احمد بن علی بن سکرویه و گروهی دیگر روایت شنید. (الانساب سمعانی)
محمد بن محمد بن ابراهیم، در اصطلاح رجالی ملقب است به قایینی. (ریحانه الادب ج 3 ص 278). رجوع به محمد... شود
لغت نامه دهخدا
قنه است و آن را بارزد نامند، (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
پادشاه ذی شأن عظیم عادل و سخی، (رشیدی) (غیاث اللغه) (آنندراج)، لقب پادشاهان ترکستان و چین باشد، (نفایس الفنون) (رشیدی) (غیاث اللغه)، خاقان چین، پادشاه چین هرکه باشد، (برهان)، کلمه مغولی است به معنی شاهنشاه، (جغتائی ص 389)، لقب پادشاهان مغولستان مانند منگوقاآن و اوکتای قاآن و اختصاصاً به پادشاه اخیر اوگتای قاآن اطلاق میشود، (حاشیۀ برهان چ معین) :
خراج کشور قاآن بهایش
وزین کمتر نشایستی عطایش،
عماد فقیه
لغت نامه دهخدا
و کار ن
لغت نامه دهخدا
سخت سرخ، (منتهی الارب)، بسیار سرخ، (آنندراج)، سرخ بغایت، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، سرخ سیر: احمر قانی و قان، سخت سرخ، (منتهی الارب) :
تو در روز هیجا سویدای جنگی
بکردی بشمشیر حمرای قانی،
منوچهری،
در این لفظ بسیار تردد است ظاهراً توافق لسانین باشد میان عربی و ترکی، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قاسنی
تصویر قاسنی
بارزد قنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاآنچی
تصویر قاآنچی
کسی که اموال یا احشام قاآن را در تحویل داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاآنجی
تصویر قاآنجی
کسی که اموال یا احشام قاآن را در تحویل داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاآن
تصویر قاآن
شاهنشاه پادشاه بزرگ: اگتای قاآن منگوقاآن، اگتای قاآن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی از پارسی خود خونی خونین تازی از پارسی خونی خونین سرخ بسیار سرخ سخت سرخ. یا احمر قانی. سرخ تند
فرهنگ لغت هوشیار