جدول جو
جدول جو

معنی فینگیلی - جستجوی لغت در جدول جو

فینگیلی
در تداول عامه، کوچک، ریزه، فنغلی، فنقلی، فسقلی، (یادداشتهای مؤلف)،
نیز نام کوچکترین ریگ است از سه ریگ، که در بازی یکی از آنها را در دست پنهان کنند و از دیگری پرسند: گاو، گوساله یا فینگیلی ؟ یعنی: کدام سنگ در دست من است ؟ (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، واقع در 3هزارگزی جنوب باختری کلاله، واقع در دشت و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 200 تن است، آب آن از رود خانه دوچای تأمین میشود، محصول آن غلات، حبوب، و صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی زنان مختصر بافتن پارچه های ابریشمی است، راه فرعی گنبدقابوس از وسط این آبادی میگذرد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
فنیقی، رجوع به فنیقی شود
لغت نامه دهخدا
خالدار، مینکلیغ، منگلی، (سنگلاخ)
لغت نامه دهخدا
کسی که آب بینیش غالباً فروریزد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فینیقی
تصویر فینیقی
منسوب به فینیقیه. از مردم فینیقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مینگلی
تصویر مینگلی
خالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فینگی
تصویر فینگی
کسی که آب بینیش غالبا فرو ریزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فینگی
تصویر فینگی
کسی که آب بینیش غالباً فرو ریزد
فرهنگ فارسی معین
نوک، نوک تیز داس و سایر ابزار برنده در کشاورزی، تیغه
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که تو دماغی حرف بزند
فرهنگ گویش مازندرانی