جدول جو
جدول جو

معنی فینگی - جستجوی لغت در جدول جو

فینگی
کسی که آب بینیش غالباً فروریزد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
فینگی
کسی که آب بینیش غالبا فرو ریزد
تصویری از فینگی
تصویر فینگی
فرهنگ لغت هوشیار
فینگی
کسی که آب بینیش غالباً فرو ریزد
تصویری از فینگی
تصویر فینگی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرنگی
تصویر فرنگی
از مردم فرنگ، اروپایی، تهیه شده یا نشئت گرفته از اروپا مثلاً نخودفرنگی، گوجه فرنگی، رایج در اروپا
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به فین که از قرای کاشان است، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
ینی. در ترکی به معنی تازه و نو است و ’ینگی دنیا’ که به امریکا اطلاق می شود و به معنی ’جهان نو’ یا ’دنیای نو’ است، از آن می باشد
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه، کوچک، ریزه، فنغلی، فنقلی، فسقلی، (یادداشتهای مؤلف)،
نیز نام کوچکترین ریگ است از سه ریگ، که در بازی یکی از آنها را در دست پنهان کنند و از دیگری پرسند: گاو، گوساله یا فینگیلی ؟ یعنی: کدام سنگ در دست من است ؟ (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتنگی
تصویر فتنگی
فتنه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنگی
تصویر فرنگی
اروپایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنگی
تصویر فرنگی
منسوب به فرنگ، اروپایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ینگی
تصویر ینگی
((یَ گِ))
نو، جدید
فرهنگ فارسی معین
کسی که تو دماغی حرف بزند
فرهنگ گویش مازندرانی
غرغر، کسی که حرفهایش تو دماغی باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
با پا، به وسیله پا
فرهنگ گویش مازندرانی
آشغال بینی
فرهنگ گویش مازندرانی