نوعی حیوان مانا به مردم که گوشهای بزرگ دارند که گاه خفتن یکی را بستر و دیگری را لحاف کنند، و آنان را گوش بسران نیز گویند، (یادداشت مؤلف) : گفتند شاها هر یکی چند گزند، برهنه، و دو گوش دارند چون گوش فیل، یکی گوش زیر افکنند و یکی زبر، (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی، از یادداشت مؤلف)
نوعی حیوان مانا به مردم که گوشهای بزرگ دارند که گاه خفتن یکی را بستر و دیگری را لحاف کنند، و آنان را گوش بسران نیز گویند، (یادداشت مؤلف) : گفتند شاها هر یکی چند گزند، برهنه، و دو گوش دارند چون گوش فیل، یکی گوش زیر افکنند و یکی زبر، (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی، از یادداشت مؤلف)
در قرن دوم میلادی میزیست. از مردم فنیقیه بود و چون تألیفات خود را به زبان یونانی نوشت به یونانی معروف گشت. کتاب او در تاریخ فنیقیه است و به نام یکی از حکمای قدیم فنیقیه سان خود خونیاتن نام دارد. از کتاب او قسمتهایی باقی مانده است که مربوط به خلقت و اساطیر است و راوسویوس از وی اقتباس کرده، و از همان قسمتها معلوم است که به ارباب انواع یونانی عقیده داشته است. (از ایران باستان پیرنیا ص 87)
در قرن دوم میلادی میزیست. از مردم فنیقیه بود و چون تألیفات خود را به زبان یونانی نوشت به یونانی معروف گشت. کتاب او در تاریخ فنیقیه است و به نام یکی از حکمای قدیم فنیقیه سان خود خونیاتن نام دارد. از کتاب او قسمتهایی باقی مانده است که مربوط به خلقت و اساطیر است و راوسویوس از وی اقتباس کرده، و از همان قسمتها معلوم است که به ارباب انواع یونانی عقیده داشته است. (از ایران باستان پیرنیا ص 87)
پیلگوش، (فرهنگ فارسی معین)، سوسن، (یادداشت مؤلف)، نام گلی است از جنس سوسن، لیکن خالهای سیاه دارد، (برهان) : می خور که ت باد نوش بر سمن و فیلگوش روز رش و رام و جوش روز خور و ماه باد، منوچهری، ، گل نیلوفر را نیز گویند، نام دارویی هم هست که آن را به عربی آذان الفیل خوانند، و اگر بیخ آن را بر بدن مالند افعی نگزد، نام نوعی از حلوا هم هست، (از برهان)، نوعی شیرینی است که بیشتر گوش فیل گویند، رجوع به پیلگوش شود
پیلگوش، (فرهنگ فارسی معین)، سوسن، (یادداشت مؤلف)، نام گلی است از جنس سوسن، لیکن خالهای سیاه دارد، (برهان) : می خور که ت باد نوش بر سمن و فیلگوش روز رش و رام و جوش روز خور و ماه باد، منوچهری، ، گل نیلوفر را نیز گویند، نام دارویی هم هست که آن را به عربی آذان الفیل خوانند، و اگر بیخ آن را بر بدن مالند افعی نگزد، نام نوعی از حلوا هم هست، (از برهان)، نوعی شیرینی است که بیشتر گوش فیل گویند، رجوع به پیلگوش شود
به رنگ نیل، کبود، لاجوردی، آسمانگون، (ناظم الاطباء)، آبی تند، آبی سیر، ادکن، نیل فام، نیل رنگ: هوا گشت چون چادر نیلگون زمین هم به کردار دریای خون، فردوسی، بپوشید پس جامۀ نیلگون همان نیلگون غرق گشته به خون، فردوسی، سپیده چو بر چرخ لشکر کشید شب نیلگون دامن اندرکشید، فردوسی، برآمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا چو رای عاشقان گردان چو طبع بی دلان شیدا، فرخی، هوا به رنگ نیلگون یکی قبا شهاب بند سرخ بر قبای او، منوچهری، شاخ بنفشه باز چو زلفین دوست گشت افکند نیلگون به سرش معجر کتان، اسدی، در او شش ستون خیمۀ نیلگون ز سیمش همه میخ و از زر ستون، اسدی، چو دریاست این گنبد نیلگون زمین چون جزیره میان اندرون، اسدی، باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، خود چنین برشد بلند از ذات خویش خیر خیر این نیلگون بی در کلات، ناصرخسرو، چیزی همی عجب تر از این در چه بایدت بسته به بند سخت در این نیلگون کره، ناصرخسرو، گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید از ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی، چون سیب نخلبند بریزد به سوک او زرین ترنج فلکه این نیلگون خیام، خاقانی، بنفشه نیلگون و لاله دلسوز نقاب گل ربوده باد نوروز، نظامی، شب و روز ازین پردۀ نیلگون بسی بازی چابک آرد برون، نظامی، ز بس پیل کآمد به چالش برون شد از پای پیلان زمین نیلگون، نظامی، بطانۀ نیلگون از اجزاء غبار بر ظهارۀ کحلی فرودوختند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 267)، - نیلگون پرده، نیلگون وطا، کنایه از آسمان است: در آن ماند کاین پردۀ نیلگون چه بازی شب از پرده آرد برون، نظامی، - نیلگون پرده ها، کنایه از آسمان ها است، (انجمن آرا) (برهان قاطع)، - نیلگون چرخ، کنایه از آسمان است، - نیلگون چادر، کنایه از آسمان است: چو خورشید از آن چادر نیلگون غمی شد بدرید و آمد برون، فردوسی، - نیلگون حصار، کنایه از آسمان است، - نیلگون خیام، کنایه از آسمانها، (برهان قاطع) (آنندراج)، رو که ز میخ سرای پردۀ قدرت فلکۀ این نیلگون خیام برآمد، خاقانی، - نیلگون رحا (رحی)، آسیای کبود، -، کنایه از آسمان است: باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، - نیلگون گنبد، کنایه از آسمان است، - نیلگون وطا، کنایه از آسمان است، (از برهان) : گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید بر ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی
به رنگ نیل، کبود، لاجوردی، آسمانگون، (ناظم الاطباء)، آبی تند، آبی سیر، ادکن، نیل فام، نیل رنگ: هوا گشت چون چادر نیلگون زمین هم به کردار دریای خون، فردوسی، بپوشید پس جامۀ نیلگون همان نیلگون غرق گشته به خون، فردوسی، سپیده چو بر چرخ لشکر کشید شب نیلگون دامن اندرکشید، فردوسی، برآمد پیل گون ابری ز روی نیلگون دریا چو رای عاشقان گردان چو طبع بی دلان شیدا، فرخی، هوا به رنگ نیلگون یکی قبا شهاب بند سرخ بر قبای او، منوچهری، شاخ بنفشه باز چو زلفین دوست گشت افکند نیلگون به سرش معجر کتان، اسدی، در او شش ستون خیمۀ نیلگون ز سیمش همه میخ و از زر ستون، اسدی، چو دریاست این گنبد نیلگون زمین چون جزیره میان اندرون، اسدی، باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، خود چنین برشد بلند از ذات خویش خیر خیر این نیلگون بی در کلات، ناصرخسرو، چیزی همی عجب تر از این در چه بایدت بسته به بند سخت در این نیلگون کره، ناصرخسرو، گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید از ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی، چون سیب نخلبند بریزد به سوک او زرین ترنج فلکه این نیلگون خیام، خاقانی، بنفشه نیلگون و لاله دلسوز نقاب گل ربوده باد نوروز، نظامی، شب و روز ازین پردۀ نیلگون بسی بازی چابک آرد برون، نظامی، ز بس پیل کآمد به چالش برون شد از پای پیلان زمین نیلگون، نظامی، بطانۀ نیلگون از اجزاء غبار بر ظهارۀ کحلی فرودوختند، (ترجمه تاریخ یمینی ص 267)، - نیلگون پرده، نیلگون وطا، کنایه از آسمان است: در آن ماند کاین پردۀ نیلگون چه بازی شب از پرده آرد برون، نظامی، - نیلگون پرده ها، کنایه از آسمان ها است، (انجمن آرا) (برهان قاطع)، - نیلگون چرخ، کنایه از آسمان است، - نیلگون چادر، کنایه از آسمان است: چو خورشید از آن چادر نیلگون غمی شد بدرید و آمد برون، فردوسی، - نیلگون حصار، کنایه از آسمان است، - نیلگون خیام، کنایه از آسمانها، (برهان قاطع) (آنندراج)، رو که ز میخ سرای پردۀ قدرت فلکۀ این نیلگون خیام برآمد، خاقانی، - نیلگون رحا (رحی)، آسیای کبود، -، کنایه از آسمان است: باقی است روح کردۀ یزدان و جسم تو فانی است زآنکه کردۀ این نیلگون رحاست، ناصرخسرو، - نیلگون گنبد، کنایه از آسمان است، - نیلگون وطا، کنایه از آسمان است، (از برهان) : گردون پیر گشت مرید کمال او پوشید بر ارادتش این نیلگون وطا، خاقانی
عملی که زنان در شب چهارشنبه سوری برای اطلاع از آینده (ازدواج بهبود مرض و غیره) کنند و آن چنان است که نیت کنند و در سر چهارراهی ایستند و بسخن نخستین کسانی که از آنجا رد شوند گوش دهند و همان را تعبیر کنند
عملی که زنان در شب چهارشنبه سوری برای اطلاع از آینده (ازدواج بهبود مرض و غیره) کنند و آن چنان است که نیت کنند و در سر چهارراهی ایستند و بسخن نخستین کسانی که از آنجا رد شوند گوش دهند و همان را تعبیر کنند