پیلپا، (فرهنگ فارسی معین)، پای فیل، پای پیل، آنکه پایش چون پای پیل بوده، پیلپای، رجوع به پیلپای شود، نوعی سلاح که بشکل پای پیل میساختند و بومیان افریقا چون گرز به کار میبرند، (فرهنگ فارسی معین: پیلپا)، نوعی قدح که بزرگتر از ساغر معمولی است: شرابی چند فیلپا (پیلپا) بخوریم، (تاریخ بیهقی)، فیلفاء معرب آن، و ستونی است که پایۀ اصلی سقف بر آن است، رجوع به پیلپایه شود
پیلپا، (فرهنگ فارسی معین)، پای فیل، پای پیل، آنکه پایش چون پای پیل بوده، پیلپای، رجوع به پیلپای شود، نوعی سلاح که بشکل پای پیل میساختند و بومیان افریقا چون گرز به کار میبرند، (فرهنگ فارسی معین: پیلپا)، نوعی قدح که بزرگتر از ساغر معمولی است: شرابی چند فیلپا (پیلپا) بخوریم، (تاریخ بیهقی)، فیلفاء معرب آن، و ستونی است که پایۀ اصلی سقف بر آن است، رجوع به پیلپایه شود
دارای پایی مانند پای فیل، پای پیل، فیلپا در پزشکی مرضی که باعث متورم شدن پای انسان می شود، پاغر، داءالفیل، واریس، نوعی سلاح شبیه گرز، نوعی قدح شراب خوری، ساغر بزرگ، برای مثال چو در «پیلپایی» قدح می کنم / به یک پیلپا پیل را پی کنم (نظامی - مجمع الفرس - پیلپا)، ستونی ستبر که زیر سقف می زنند تا سقف بر روی آن قرار گیرد، پیلپایه
دارای پایی مانند پای فیل، پای پیل، فیلپا در پزشکی مرضی که باعث متورم شدن پای انسان می شود، پاغر، داءالفیل، واریس، نوعی سلاح شبیه گرز، نوعی قدح شراب خوری، ساغر بزرگ، برای مِثال چو در «پیلپایی» قدح می کنم / به یک پیلپا پیل را پی کنم (نظامی - مجمع الفرس - پیلپا)، ستونی ستبر که زیر سقف می زنند تا سقف بر روی آن قرار گیرد، پیلپایه
پای پیل، حربه ای است که بیشتر زنگیان دارند، (برهان)، یکی از اسلحه که در قدیم بگرز مشهور بودی، حربه ای باشد بشکل پای پیل که پیل پا گویند، یک از سلاحهای زنگیان، (شرفنامۀ منیری)، گرز آهنی، (غیاث) : چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم، نظامی، در سایۀ تخت پیلسایش پیلان نکشند پیلپایش، نظامی، بر او زد پیلپای خویشتن را به پای پیل برد آن پیلتن را، نظامی، ، ظرف شراب، نوعی از قدح، (جهانگیری)، قسمی ظرف شرابخوری، گاوزر، صراحی بزرگ، (آنندراج)، پیالۀ شراب سخت بزرگ، (شرفنامۀ منیری)، نوعی ساغر، نوعی قدح بزرگ شرابخواری باشد، (برهان)، نوعی ساتگنی: چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 671)، چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم، نظامی، ، پیل پایه، ستونی که سقف بر آن قرار گیرد، (برهان)، در محاسن اصفهان مافروخی عبارت ذیل هست: و استعمل بعضی الاصفهانیین المدعوکان ؟ ابو مضر الرومی باباً مصرعاً یکلف فیه اعمالا عجیبه و فراسب فیه مقدار الف دینار سوی نفقه الطاف (الطاق ؟) و المنارتین المبنیتین علی الفیلفائین علق فی الممر المنفتح من الجامع الی رأس السوق المعروفه بسوق الصباغین، (محاسن اصفهان مافروخی ص 85)، مرضی است که پای آدمی ورم میکند و بزرگ میشود و آنرا بعربی داءالفیل خوانند، (برهان)، حقۀ ادویه، (غیاث)
پای پیل، حربه ای است که بیشتر زنگیان دارند، (برهان)، یکی از اسلحه که در قدیم بگرز مشهور بودی، حربه ای باشد بشکل پای پیل که پیل پا گویند، یک از سلاحهای زنگیان، (شرفنامۀ منیری)، گرز آهنی، (غیاث) : چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم، نظامی، در سایۀ تخت پیلسایش پیلان نکشند پیلپایش، نظامی، بر او زد پیلپای خویشتن را به پای پیل برد آن پیلتن را، نظامی، ، ظرف شراب، نوعی از قدح، (جهانگیری)، قسمی ظرف شرابخوری، گاوزر، صراحی بزرگ، (آنندراج)، پیالۀ شراب سخت بزرگ، (شرفنامۀ منیری)، نوعی ساغر، نوعی قدح بزرگ شرابخواری باشد، (برهان)، نوعی ساتگنی: چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 671)، چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم، نظامی، ، پیل پایه، ستونی که سقف بر آن قرار گیرد، (برهان)، در محاسن اصفهان مافروخی عبارت ذیل هست: و استعمل بعضی الاصفهانیین المدعوکان ؟ ابو مضر الرومی باباً مصرعاً یکلف فیه اعمالا عجیبه و فراسب فیه مقدار الف دینار سوی نفقه الطاف (الطاق ؟) و المنارتین المبنیتین علی الفیلفائین علق فی الممر المنفتح من الجامع الی رأس السوق المعروفه بسوق الصباغین، (محاسن اصفهان مافروخی ص 85)، مرضی است که پای آدمی ورم میکند و بزرگ میشود و آنرا بعربی داءالفیل خوانند، (برهان)، حقۀ ادویه، (غیاث)
شهر معروفی است در شرق مقدونیه نزدیک تراکیا. در هشت میلی نیاپولس و در میان دو سلسله کوه واقع است. اسم اصلی آن کرینسیندس - به معنی چشمه ها - بود زیرا در آن چشمه های آب نیکو و گوارا وجود داشت. (از قاموس کتاب مقدس)
شهر معروفی است در شرق مقدونیه نزدیک تراکیا. در هشت میلی نیاپولس و در میان دو سلسله کوه واقع است. اسم اصلی آن کرینسیندس - به معنی چشمه ها - بود زیرا در آن چشمه های آب نیکو و گوارا وجود داشت. (از قاموس کتاب مقدس)
مبشر از هفت نفر شماسی که ازبرای کلیسای اورشلیم مقرر گردیدند. وی در سامره در نهایت کامیابی موعظه میکرد... (از قاموس کتاب مقدس) دوستدار اسب، نام پنجمین از دوازده رسول است که در بیت صیدا تولد یافت. (قاموس کتاب مقدس)
مبشر از هفت نفر شماسی که ازبرای کلیسای اورشلیم مقرر گردیدند. وی در سامره در نهایت کامیابی موعظه میکرد... (از قاموس کتاب مقدس) دوستدار اسب، نام پنجمین از دوازده رسول است که در بیت صیدا تولد یافت. (قاموس کتاب مقدس)
پای پیل پای فیل، نوعی سلاح در قدیم که بشکل پای پیل بود و آنرا بجای گرز بکار میبردند و غالبا زنگیان داشتند: چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم. (نظامی)، قسمی ظرف شرابخواری بزرگ: چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم، ستونی که سقف بر آن قرار گیرد پیلپایه، مرضی است که پای آدمی ورم کند و بزرگ شود دا الفیل پاغر -7 حقه ادویه
پای پیل پای فیل، نوعی سلاح در قدیم که بشکل پای پیل بود و آنرا بجای گرز بکار میبردند و غالبا زنگیان داشتند: چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم. (نظامی)، قسمی ظرف شرابخواری بزرگ: چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم، ستونی که سقف بر آن قرار گیرد پیلپایه، مرضی است که پای آدمی ورم کند و بزرگ شود دا الفیل پاغر -7 حقه ادویه