جدول جو
جدول جو

معنی فیلاسوف - جستجوی لغت در جدول جو

فیلاسوف
(سُفْ)
به لغت یونانی دوستدار حکمت، چه فیلا دوستدار وسوف حکمت را گویند. (برهان). رجوع به فیلسوف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که نظریه ای فلسفی را ارائه دهد یا دانش کامل دربارۀ فلسفه داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
مخفف فیلاسوف است که دوستدار حکمت باشد به لغت یونانی، (برهان)، معرب از فیلوسوفوس یونانی به معنی دوستدار حکمت، کسی که فلسفه داند، حکیم، ج، فلاسفه، فرق عارف با فیلسوف در کیفیت استدلال و راه ادراک حقایق است، حکیم با قوه عقل و استدلال منطقی پی به حقایق می برد و عارف از راه ریاضت و تهذیب نفس و صفای باطن به کشف و شهود میرسد، فرق فیلسوف با عالم یا فرق حکیم با دانشمند، این است که عالم در یک یا چند علم تخصص دارد، مانند پزشک در پزشکی و حقوقدان در حقوق و ریاضیدان در ریاضیات، ولی فیلسوف در همه علوم نظر می کند و از مجموع آنها با آنچه تحت احساس و ادراک او قرار میگیرد استنتاج مینماید و راه و روشی جهت حقایق کلی اتخاذ می کند، (از فرهنگ فارسی معین) :
جان و روان یکی است به نزدیک فیلسوف
ورچه ز راه نام دو آیدروان و جان،
بوشکور،
چه بیند بدین اندرون ژرف بین
چه گویی تو ای فیلسوف اندرین ؟
بوشکور،
تو گر بخردی خیز و پیش من آی
خود و فیلسوفان پاکیزه رای،
فردوسی،
بیامد یکی فیلسوفی چو گرد
سخنهای شاه جهان یاد کرد،
فردوسی،
وز آن فیلسوفان رومی چهل
زبان پر ز گفتار و پرباد دل،
فردوسی،
فیلسوفان هستند که ایشان را طبیبان اخلاق دانند که نهی کنند از کارهای زشت، (تاریخ بیهقی)،
فیلسوف اعظم و حرز امم کز روی وهم
جای او جز گنبد اعظم نخواهی یافتن،
خاقانی،
رفت آنکه فیلسوف جهان بود و بر جهان
درهای آسمان معانی گشوده بود،
خاقانی،
هرچند جهان گرفت طبعش
در مدحت فیلسوف اعظم،
خاقانی،
چنین آمد از فیلسوف این سخن
که چون شد به شه تازه روز کهن،
نظامی،
کمترین فرعون چستی فیلسوف
ماه او در برج وهمی در خسوف،
مولوی،
عقل فرعون زکی ّ فیلسوف
کور گشت از تو نیابید او وقوف،
مولوی،
وزیری فیلسوف جهاندیدۀ حاذق با او بود، (گلستان)،
طبیبان بماندند حیران در این
مگر فیلسوفی ز یونان زمین،
سعدی
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از جنس عرطنیثا که بخور مریم است. (فهرست مخزن الادویه) (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
فیلسوف بودن، (فرهنگ فارسی معین)،
منسوب به فیلسوف
لغت نامه دهخدا
(ئُنْ)
برادر شاه سالامین در زمان خشایارشا بوده که به قول هرودوت در بحریۀ آن روز ایران صاحب نفوذ بوده است. (از ایران باستان پیرنیا ص 793)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام یکی از بطالسۀ مصر است که در قرن سوم قبل از میلاد میزیسته. او بزرگترین فانوس دریایی را به سال 285 قبل از میلاددر جزیره فار نزدیک اسکندریه بنا کرد، و این همان مناری است که برای هدایت کشتی ها در آن چراغ می افروختند و دارای 135 متر ارتفاع بوده است و آن را از عجایب هفتگانه جهان کهن شمرده اند، و آینۀ اسکندر همان است زیرا که اسکندر قصد ساختن آن را داشته است. (از ایران باستان پیرنیا ص 1916). رجوع به بطلمیوس شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام یکی از شاهان دولت پرگاموس در آسیای صغیر بوده است، و این دولت را خزانه دار لیزیماک جانشین اسکندر پس از مرگ لیزماک تأسیس کرد. (از ایران باستان پیرنیا ص 2149)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ شَ دَ / دِ)
در دیلمان. نیم سوز. هیزم نیم سوخته را گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیلسوف
تصویر فیلسوف
آنکه دوستدار حکمت باشد و کسی که فلسفه داند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیلسوفی
تصویر فیلسوفی
فیلسوف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیلسوف
تصویر فیلسوف
مأخوذ از یونانی به معنی دوستدار حکمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیلسوف
تصویر فیلسوف
فرزانه
فرهنگ واژه فارسی سره
حکیم، عالم، فلسفه دان
فرهنگ واژه مترادف متضاد