جدول جو
جدول جو

معنی فیلادلف - جستجوی لغت در جدول جو

فیلادلف
(دِ)
نام یکی از بطالسۀ مصر است که در قرن سوم قبل از میلاد میزیسته. او بزرگترین فانوس دریایی را به سال 285 قبل از میلاددر جزیره فار نزدیک اسکندریه بنا کرد، و این همان مناری است که برای هدایت کشتی ها در آن چراغ می افروختند و دارای 135 متر ارتفاع بوده است و آن را از عجایب هفتگانه جهان کهن شمرده اند، و آینۀ اسکندر همان است زیرا که اسکندر قصد ساختن آن را داشته است. (از ایران باستان پیرنیا ص 1916). رجوع به بطلمیوس شود
لغت نامه دهخدا
فیلادلف
(دِ)
نام یکی از شاهان دولت پرگاموس در آسیای صغیر بوده است، و این دولت را خزانه دار لیزیماک جانشین اسکندر پس از مرگ لیزماک تأسیس کرد. (از ایران باستان پیرنیا ص 2149)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ)
شهری در جنوب ایالت پنسیلوانیا در کشور ایالات متحدۀ امریکا. این شهر دارای 2065000 تن سکنه است. (از فرهنگ امریکایی وبستر). شهرستانی است در پنسیلوانیا که تقریباً در جنوب ایالت نیویورک قرارمیگیرد و خود در جنوب شرقی ایالت پنسیلوانیا است. جمعیت آن 2071605 تن است. مرکز شهرستان نیز فیلادلفیا نام دارد. فیلادلفیا بزرگترین شهرستان ایالات پنسیلوانیا و چهارمین شهر بزرگ ایالت متحده است و از مراکز اقتصادی و تجاری امریکا به شمار میرود. مرکز هنری و تعلیمات حرفه ای این شهر قدیمترین مرکز در نوع خود در ایالات متحده است. این شهرستان در سرحد ایالت پنسیلوانیا با ایالت نیوجرسی قرار گرفته است. در سال 1884 میلادی در این شهرستان دانشگاه تأسیس شد و مؤسسۀ تکنولوژی آن در سال 1891 میلادی برپا گردید. نیز در سال 1860 میلادی یک دانشکده بنام لاسال کالج بوسیلۀ کاتولیک ها به وجود آمد. و همچنین پروتستان ها در 1857 میلادی مدرسه عالی دیگری در آنجا ساختند. این شهرستان در 1682 میلادی به وجود آمد و در محل آن ابتدا سوئدی ها و سپس انگلیسیها زندگی را آغاز کردند. مهاجران انگلیسی به سرپرستی ویلیام پن در 1701 میلادی در این ایالت فرودآمدند. (از فرهنگ جغرافیایی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(سُفْ)
به لغت یونانی دوستدار حکمت، چه فیلا دوستدار وسوف حکمت را گویند. (برهان). رجوع به فیلسوف شود
لغت نامه دهخدا
از ایلات ساکن اطراف اردبیل که مرکب از هزار نفر است، قریۀ شیخ لو و بودالو مرکز ییلاق و قشلاق آنهاست، (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
پیل دل. (فرهنگ فارسی معین). شجاع. دلیر. قویدل
لغت نامه دهخدا
(فیلْ لا)
محب پدر، پدردوست، یونانیان این لقب را به مهرداد پادشاه ایرانی آسیای صغیر که از شاهان کاپادوکیه بود، داده اند، زیرا او پدر خود را بسیار دوست میداشته است. (از ایران باستان پیرنیا ص 2125 و 2126 و 2148)
لغت نامه دهخدا
(بُ دِ)
از ملوک اسکندریه. ابن الندیم بنقل از اسحاق راهب گوید: بطولوماوس فیلادلفوس مردی موسوم به زمیره را مأمور فحص و گرد کردن کتب کرد و او پنجاه و چهار هزار و صد و بیست کتاب جمع کرد و گفت هنوز در دنیا بسی کتاب در سند و هند و فارس و جرجان و ارمان و بابل و موصل و روم است. هرچند این بطلمیوس نیز از حمات علم و ادب است لیکن بنای کتاب خانه اسکندریه را بطلمیوس لاغوس کرده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به بطلمیوس و عیون الانباء ج 1 ص 84 و تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیلاد
تصویر فیلاد
فرانسوی پلماسنگ
فرهنگ لغت هوشیار