جدول جو
جدول جو

معنی فیلائون - جستجوی لغت در جدول جو

فیلائون
(ئُنْ)
برادر شاه سالامین در زمان خشایارشا بوده که به قول هرودوت در بحریۀ آن روز ایران صاحب نفوذ بوده است. (از ایران باستان پیرنیا ص 793)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رشتۀ نازکی در درون حباب لامپ که با عبور جریان برق ملتهب می شود و نور تولید می شود
فرهنگ فارسی عمید
(سُفْ)
به لغت یونانی دوستدار حکمت، چه فیلا دوستدار وسوف حکمت را گویند. (برهان). رجوع به فیلسوف شود
لغت نامه دهخدا
به رومی قطران است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
به رومی سداب است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به سداب شود
لغت نامه دهخدا
(ئُنْ)
پادشاهی آرکادی که با پسرانش به سبب پیشنهادی که او به ژوپیتر کرد به صورت گرگ درآمدند
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ماهورو میلانی بخش خشت شهرستان کازرون، واقع در 91هزارگزی جنوب باختری شیراز با 208 تن سکنه، آب آن از چشمه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
پیلگون، (فرهنگ فارسی معین)، به رنگ فیل، فیل رنگ، دارای جثه ای شبیه فیل، فیل مانند، فیلوار
لغت نامه دهخدا
زاج است. (فهرست مخزن الادویه). فلامسوس. فلامن
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حکیمی بوده مشهور و معروف در زمان عیسی علیه السلام (!) و استاد ارسطو معلم اول. (برهان). افلاطون:
کسی که ش فلاطون بده ست اوستاد
خردمند و بادانش و بانژاد.
فردوسی.
نمازی کز سه علم آرد فلاطون، پیرزن بینی
که یک دم چار رکعت کرد، حاصل شد دوچندانش.
خاقانی.
فلاطون و والیس و فرفوریوس
که روح القدس کردشان دستبوس.
نظامی.
گر فلاطون به حکیمی سخن عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش.
سعدی.
آن نشنیدی که فلاطون چه گفت
مور همانا که نباشد پرش.
سعدی.
رجوع به افلاطون شود
لغت نامه دهخدا
(لُنْ)
در قرن دوم میلادی میزیست. از مردم فنیقیه بود و چون تألیفات خود را به زبان یونانی نوشت به یونانی معروف گشت. کتاب او در تاریخ فنیقیه است و به نام یکی از حکمای قدیم فنیقیه سان خود خونیاتن نام دارد. از کتاب او قسمتهایی باقی مانده است که مربوط به خلقت و اساطیر است و راوسویوس از وی اقتباس کرده، و از همان قسمتها معلوم است که به ارباب انواع یونانی عقیده داشته است. (از ایران باستان پیرنیا ص 87)
لغت نامه دهخدا
موضعی است نزدیک باب الابواب، و نیز گویند اسم خوارزم است و آن را سپس منصوره و بعد گرگانج خوانده اند، (منتهی الارب)، و پادشاه آن رافیلانشاه نامند، و ایشان نصاری هستند و زبانی مخصوص دارند، (از معجم البلدان)، رجوع به فیل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیلامان
تصویر فیلامان
فرانسوی رشته در چراغ کهربیک
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی نارون (این واژه پارسی است و با نار تازی هیچ پیوندی ندارد) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار