جدول جو
جدول جو

معنی فیقس - جستجوی لغت در جدول جو

فیقس
(فَ قُ)
به یونانی عفص است. (فهرست مخزن الادویه). راش. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
فیقس
لاتینی تازی گشته راش از گیاهان راش
تصویری از فیقس
تصویر فیقس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیس
تصویر فیس
ناز، غرور، تکبر، افاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیکس
تصویر فیکس
بدون تغییر، ثابت
فرهنگ فارسی عمید
اسم یونانی قرطم است. (فهرست مخزن الادویه).
- فیقن اغریون، قرطم بری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
حومانه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
زفت ناکس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ قُ صَ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 24هزارگزی شمال الیگودرز و نوزده هزارگزی خاور راه شوسۀ اراک به درود. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 203 تن سکنه. از قنات مشروب می شود. محصول عمده اش غلات، لبنیات، چغندر و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
معرب از لاتینی اسکولا، مدرسه. مکتب: کان ابوالبشر متی بن یونس (و هو یونان) من اهل دیرقنی ممن نشاء فی اسکول مرماری. (ابن الندیم) (عیون الانباء ج 1 ص 235 س 3)
لغت نامه دهخدا
(فَ یُ)
رمز است از فیقال. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اسم عبرانی انفخه است، و به سریانی فیثا نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
بلا و سختی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
نوعی از صنوبر. قمل قریش. (یادداشت مؤلف). صنوبرالصغار. (یادداشت دیگر). به یونانی حب صنوبر صغار است، و آس بستانی را نیز نامند و غلط کرده صاحب تحفه که نبک آس نوشته. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شیری که میان دو دوشیدن گرد آید در پستان. ج، فیق، افواق. جج، افاویق. (منتهی الارب). نیز ج، فیقات. جج، افاویق. به معنی آبی که در ابرها جمع شود و ساعت به ساعت ببارد، نیز به کار برده اند. (از اقرب الموارد).
- فیقه الضحی، بلندبرآمدگی آن. (منتهی الارب). اول و بلندی آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ / دُ)
به یونانی ماذریون است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
سبوی کلان که مسافران در سفر دریای شور همراه گیرند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نوعی از درخت بلوط. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تکبر، غرور، افاده، (فرهنگ فارسی معین)، عجب، کبر، بطر، (یادداشت مؤلف)، لاف زدن، خودستایی، (یادداشت دیگر)
کلاه سرخ ترکمانان عثمانی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بلندقامت مضطرب خلقت، مرد درازبالا،
کوهی محیط بر دنیا، (منتهی الارب)، رجوع به قاف شود
لغت نامه دهخدا
شهری است به شام میان دمشق طبریه و عقبۀ داود که به غور اردن سرازیر میشود، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ فیقه. (منتهی الارب). رجوع به فیقه شود
لغت نامه دهخدا
(ذَءْ وْ)
شکستن مرغ بیضۀ خود را و بیرون ریختن آنچه در آن است و گویند فاسد کردن آن، کشتن حیوان را، گرفتن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام طبیبی از یونان قدیم. (ابن الندیم از یحیی النحوی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیس
تصویر فیس
تکبر غرور
فرهنگ لغت هوشیار
شکستن مرغانه، خیار چنبر خوراندن، به زور دور کردن، دست کشیدن، پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیکس
تصویر فیکس
ثابت، تغییر ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فینس
تصویر فینس
فرانسوی نرمی، نازکی، تنکی، ریز بینی، تند و تیزی
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته جلرنگ از جلبک های دریایی گونه ای جلبک از گروه جلبکهای خرمایی رنگ که دریا زی است و تخته سنگهای دریایی رادر اعماق کم می پوشاند. از این جلبک به منظور استفاده از استخراج رنگ آنها و ساختن کودهای شیمیایی و استخراج ید هر ساله چند هزار تن استخراج می کنند. تکثیر فوقسها همیشه به وسیله تخم است. این جلبک هتروگام است یعنی اعضای تولید مثلی نر و ماده آن از هم مجزایند بدین معنی که آنتروزوئیدها یا سلول های جنسی نر در داخل فرو رفتگیهایی به نام پستویاکنسپتاکل در انتهای برخی شاخه ها پدید می آیند و در داخل برخی کنسپتاکل های دیگر تخمه یا سلولهای جنسی ماده به وجود می آیند که پس از خروج پستو ها در آب دریا سلولهای جنسی نر و ماده تلافی می کنند و تخم را به وجود می آورند فوکوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنقس
تصویر فنقس
لاتینی تازی گشته سیمرغ (ک)، خروس ژاپنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیس
تصویر فیس
تکبر، غرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیکس
تصویر فیکس
ثابت، بدون حرکت
فرهنگ فارسی معین
افاده، پز، تبختر، تفرعن، تکبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خودپسندی و فیس، صدای بیرون آمدن باد از سوراخی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
شهریّه، هزینه
دیکشنری اردو به فارسی