جدول جو
جدول جو

معنی فیطی - جستجوی لغت در جدول جو

فیطی
زرنیق احمر، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

منسوب به فیل که نام جد خاندانی است، (سمعانی)، به رنگ فیل، رنگی است میان خاکستری و سربی، کبود، (یادداشتهای مؤلف)، در اصطلاح نقاشان امروز رنگ خاکستری بسیار روشن را گویند
لغت نامه دهخدا
نام نیای هفتم اسکندر بنابه روایت ابن البلخی در فارسنامه، (فارسنامه چ اروپا ص 16)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ طی ی / فُ رَ طی ی)
سخت و سرکش از آدمی و بعیر. (از منتهی الارب). صعب: بعیر فرطی و رجل فرطی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سویق است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
نوعی از صنوبر. قمل قریش. (یادداشت مؤلف). صنوبرالصغار. (یادداشت دیگر). به یونانی حب صنوبر صغار است، و آس بستانی را نیز نامند و غلط کرده صاحب تحفه که نبک آس نوشته. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فُ وَ)
منسوب به فوط که جمع فوطه به معنی لنگ باشد. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(ری ی)
منسوب به فیره، از بلاد اندلس. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دکنی، شیخ ابوالفیض. برادر شیخ ابوالفضل دکنی است که از افاضل ولایت هند و از مقربان دربار جلال الدین اکبرشاه بوده است. به شعر خود میبالد. گویا حریفان عراقی که در اطرافش هستند از عظمت و هیبت او نمیتوانند در شعرش مداخله کنند، زیرا اشعار عجیبی از دیوانش انتخاب کرده و بعراق فرستاده بود، و بیتهای ذیل از آنهاست:
ای عشق تو از کعبه تراشیده صنم را
پیمانۀ می ساخته قندیل حرم را
هرچند به خاکستر دل کار نداری
آیینه به پیش آر من سوخته دم را
پیش از سپه آرایی میدان قیامت
حسن تو گرفت از سر خورشید علم را
فیضی چو نوشتی ز نیت دود برآمد
ای سوختۀ عشق نگه دار قلم را.
و این هم نمونه ای دیگر است:
مست عشقیم و ریاشوی حرم بادۀ ما
باده پالای در میکده سجادۀ ما
این گل تازه بگیر و ز شرف بر سر نه
کارمغانی ّ بهشت است فرستادۀ ما.
#
خیز و دریوزۀ اقبال کن از حضرت ما
که کم از هیچ سپاهی نبود همت ما.
(از مجمعالخواص صادقی کتابدارص 52 و 53 از ترجمه فارسی).
وی پسر شیخ مبارک و برادر بزرگ شیخ ابوالفضل دکنی است. شیخ فیضی را تألیفات است. مسموع افتاده که نیمه ای از قرآن مجید را بی نقطه تفسیر کرده و کلفتی بی حاصل کشیده. وفاتش در سال 1040 هجری قمری (!) در لاهور اتفاق افتاده است. (از مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت ج 2 ص 26 ازچ سنگی تهران). ولادتش به سال 954 هجری قمری / 1574 م. در شهر اگرۀ هندوستان اتفاق افتاد. وفاتش به سال 1004 هجری قمری / 1595 میلادی بود. وی در علوم ادبی و دینی مطلع و صاحب تفسیری بنام سواطعالالهام است. وی بعد ازورود به دربار به مرتبۀ امیری و ملک الشعرائی رسید. فیضی از سرآمدان سخن فارسی در هندوستان و در قصیده و غزل و مثنوی صاحب مقامی شامخ است. به تقلید از نظامی مثنویهایی بنام ’سلیمان و بلقیس’ و ’نل و دمن’ و ’هفت کشور’ و ’مرکز ادوار’ و نیز داستان ’گیتا’ را به نظم کشیده. او راست:
شاهنشه بی نبرد عشق است
سلطان خرابه گرد عشق است
در ریگ روان دفینۀ او
در دست تهی خزینۀ او
صد معرکه عارض سپاهش
صد ناله نقیب بارگاهش
از آب جگر گذشته دلتنگ
بر آتش دل نهاده اورنگ...
و نیزاو راست:
فلک زین کجرویهایت نمیگویم که برگردی
شب وصل است خواهم اندکی آهسته تر گردی
ز مهتاب رخش ویرانۀ من روشن است امشب
اگروقت طلوعت آید ای خورشید برگردی
پس از عمری است امشب کوکب اقبال من طالع
تو را ای شب نمیخواهم به وقت خود سحرگردی
عجب نبود که جز روز قیامت پرده نگشایی
که از صبح سعادت از شب من باخبر گردی
تو ای اخترشناس امشب توانی گفت گردون را
که بهر خاطرم برعکس شبهای دگر گردی
مها امشب به جانان درددل دارم میا بیرون
که میترسم خدنگ آه فیضی را سپر گردی.
و نیز این رباعی از اوست:
آن روز که کردند شمار من و تو
بردند ز دست اختیار من و تو
فارغ بنشین که کارساز دوجهان
پیش از من و تو ساخته کار من و تو.
(از گنج سخن تألیف ذبیح الله صفا ج 3 ص 53 تا 61).
رجوع به تذکره های مخزن الغرایب و صحف ابراهیم و نیز رجوع به تاریخ ادبیات رضازادۀ شفق ص 374 و 375 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فیض. رجوع به فیض شود
لغت نامه دهخدا
یکی از طوایف قشقایی ایران که مرکب از 150 خانوار و مسکن آنها در اطراف شیراز است، (یادداشت مؤلف)، ساکن ناحیۀ گاماسیاب و درۀ سیمره و ابریز هستند، (یادداشت دیگر)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان صفائیه از بخش هندیجان شهرستان خرمشهر که دارای 50 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فید که قلعه ای است در نجد. (سمعانی). رجوع به فید شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به فین که از قرای کاشان است، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
مخفف فاطمه، (یادداشت بخط مؤلف)،
- امثال:
این حرفها برای فاطی تنبان نمیشود، نظیر: قبر آقا گچ میخواهد و آجر، (امثال و حکم چ 2 ج 1 ص 233)، منظور این است که این سخن مرا قانع نمیکند، یا آنچه میگویی به درد من نمیخورد
لغت نامه دهخدا
(غَ)
محمد بن احمد بن علی سکندری غیطی شافعی، مکنی به ابوالمواهب و ملقب به نجم الدین. از دانشمندان مصر بود. نسبت او به ’غیطالعده’ یا ’ابی الغیط’ واقع در مصر است. او راست: قصه المعراج الصغری، القول القویم فی اقطاع تمیم (خطی) ، مشیخه (خطی) ، الفرائد المنظمه (خطی) ، بهجه السامعین (خطی) ، الاسلام و الایمان (خطی) و جز آن. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 234). صاحب معجم المطبوعات کتاب ’المعراج الکبیر’ را نیز جزء تألیفات او ذکر کرده است. رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1422 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
منسوب به ’غیطالعده’ یا ’ابی الغیط’ از نواحی مصر. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 234). رجوع به معجم المطبوعات ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
(شَ طی ی)
غبار بالارفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ طا)
گلۀ شترمرغ، گروه ملخ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(فَیْ یی)
منسوب به فی ّکه از قرای سغد است. (سمعانی). رجوع به فی ّ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیطی
تصویر خیطی
گله شتر مرغ، گله ملخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیطی
تصویر قیطی
گرمازارد بچه تابستانی
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه در فرهنگ معین آمده و از آن روی که کجایی بودن آن آشکار نگردیده ناگزیر باید آن را چنین نوشت: فیتل از گیاهان و شاید فیظل گیاهی است از تیره چتریان که علفی و پایااست و گلهایش بشکل گل حویج است و در سراسر مناطق معتدل افریقا و اروپا و آسیا می روید و در طب عوام به عنوان مدر و مقوی مصرف می شود
فرهنگ لغت هوشیار
به جای فاطمه استعمال شود یا این حرف ها برای فاطی تنبان نمی شود. این سخن قانع کننده نیست بدرد من نمی خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیلی
تصویر فیلی
((فِ لَ))
منسوب به فیل، آنچه که به فیل مربوط است، رنگ خاکستری با ته رنگ آبی
فرهنگ فارسی معین