برانگیختن کسی را بر جنگ کسی. یاحض بدان معنی است و حضیضی اسم است از آن. (منتهی الارب) برانگیختن کسی را بر جنگ کسی. حض. (متن اللغه). رجوع به مادۀ قبل شود
برانگیختن کسی را بر جنگ کسی. یاحُض بدان معنی است و حضیضی اسم است از آن. (منتهی الارب) برانگیختن کسی را بر جنگ کسی. حُض. (متن اللغه). رجوع به مادۀ قبل شود
بسیار شدن آب، چندانکه روان گردد. (منتهی الارب). فیض. فیضان، لبالب رفتن رود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فیضان و فیض شود، آشکار کردن راز را. (منتهی الارب). رجوع به فیض و فیضان شود
بسیار شدن آب، چندانکه روان گردد. (منتهی الارب). فیض. فیضان، لبالب رفتن رود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فیضان و فیض شود، آشکار کردن راز را. (منتهی الارب). رجوع به فیض و فیضان شود
شهری بوده است در مقدونیه که جزو یونان و در ساحل دریای اژه بوده است، (از فرهنگ جغرافیایی وبستر) شهری است در غرب ویرجینیای امریکا، (از فرهنگ جغرافیایی وبستر)
شهری بوده است در مقدونیه که جزو یونان و در ساحل دریای اژه بوده است، (از فرهنگ جغرافیایی وبستر) شهری است در غرب ویرجینیای امریکا، (از فرهنگ جغرافیایی وبستر)