جدول جو
جدول جو

معنی فیضی - جستجوی لغت در جدول جو

فیضی
(فَ)
منسوب به فیض. رجوع به فیض شود
لغت نامه دهخدا
فیضی
(فَ)
دکنی، شیخ ابوالفیض. برادر شیخ ابوالفضل دکنی است که از افاضل ولایت هند و از مقربان دربار جلال الدین اکبرشاه بوده است. به شعر خود میبالد. گویا حریفان عراقی که در اطرافش هستند از عظمت و هیبت او نمیتوانند در شعرش مداخله کنند، زیرا اشعار عجیبی از دیوانش انتخاب کرده و بعراق فرستاده بود، و بیتهای ذیل از آنهاست:
ای عشق تو از کعبه تراشیده صنم را
پیمانۀ می ساخته قندیل حرم را
هرچند به خاکستر دل کار نداری
آیینه به پیش آر من سوخته دم را
پیش از سپه آرایی میدان قیامت
حسن تو گرفت از سر خورشید علم را
فیضی چو نوشتی ز نیت دود برآمد
ای سوختۀ عشق نگه دار قلم را.
و این هم نمونه ای دیگر است:
مست عشقیم و ریاشوی حرم بادۀ ما
باده پالای در میکده سجادۀ ما
این گل تازه بگیر و ز شرف بر سر نه
کارمغانی ّ بهشت است فرستادۀ ما.
#
خیز و دریوزۀ اقبال کن از حضرت ما
که کم از هیچ سپاهی نبود همت ما.
(از مجمعالخواص صادقی کتابدارص 52 و 53 از ترجمه فارسی).
وی پسر شیخ مبارک و برادر بزرگ شیخ ابوالفضل دکنی است. شیخ فیضی را تألیفات است. مسموع افتاده که نیمه ای از قرآن مجید را بی نقطه تفسیر کرده و کلفتی بی حاصل کشیده. وفاتش در سال 1040 هجری قمری (!) در لاهور اتفاق افتاده است. (از مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت ج 2 ص 26 ازچ سنگی تهران). ولادتش به سال 954 هجری قمری / 1574 م. در شهر اگرۀ هندوستان اتفاق افتاد. وفاتش به سال 1004 هجری قمری / 1595 میلادی بود. وی در علوم ادبی و دینی مطلع و صاحب تفسیری بنام سواطعالالهام است. وی بعد ازورود به دربار به مرتبۀ امیری و ملک الشعرائی رسید. فیضی از سرآمدان سخن فارسی در هندوستان و در قصیده و غزل و مثنوی صاحب مقامی شامخ است. به تقلید از نظامی مثنویهایی بنام ’سلیمان و بلقیس’ و ’نل و دمن’ و ’هفت کشور’ و ’مرکز ادوار’ و نیز داستان ’گیتا’ را به نظم کشیده. او راست:
شاهنشه بی نبرد عشق است
سلطان خرابه گرد عشق است
در ریگ روان دفینۀ او
در دست تهی خزینۀ او
صد معرکه عارض سپاهش
صد ناله نقیب بارگاهش
از آب جگر گذشته دلتنگ
بر آتش دل نهاده اورنگ...
و نیزاو راست:
فلک زین کجرویهایت نمیگویم که برگردی
شب وصل است خواهم اندکی آهسته تر گردی
ز مهتاب رخش ویرانۀ من روشن است امشب
اگروقت طلوعت آید ای خورشید برگردی
پس از عمری است امشب کوکب اقبال من طالع
تو را ای شب نمیخواهم به وقت خود سحرگردی
عجب نبود که جز روز قیامت پرده نگشایی
که از صبح سعادت از شب من باخبر گردی
تو ای اخترشناس امشب توانی گفت گردون را
که بهر خاطرم برعکس شبهای دگر گردی
مها امشب به جانان درددل دارم میا بیرون
که میترسم خدنگ آه فیضی را سپر گردی.
و نیز این رباعی از اوست:
آن روز که کردند شمار من و تو
بردند ز دست اختیار من و تو
فارغ بنشین که کارساز دوجهان
پیش از من و تو ساخته کار من و تو.
(از گنج سخن تألیف ذبیح الله صفا ج 3 ص 53 تا 61).
رجوع به تذکره های مخزن الغرایب و صحف ابراهیم و نیز رجوع به تاریخ ادبیات رضازادۀ شفق ص 374 و 375 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیضی
تصویر بیضی
خط یا شکل مسطحی که شبیه تخم مرغ باشد، تخم مرغی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
پناغ یکی از اشکال هندسی شبیه بتخم مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیضی
تصویر حیضی
آنکه نطفه وی بهنگام حیض مادر انعقاد یافته، بدکار بدکردار شرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
بایا دان منسوب به فرض: مسئله فرضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوضی
تصویر فوضی
آمیزش و برابری
فرهنگ لغت هوشیار
((بِ))
یکی از اشکال هندسی که کشیده تر از دایره بوده و دارای دو کانون می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
تصوری، خیالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیلی
تصویر فیلی
((فِ لَ))
منسوب به فیل، آنچه که به فیل مربوط است، رنگ خاکستری با ته رنگ آبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
پندارین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
Oval
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
Hypothetical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
ovale
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
hypothétique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
รูปไข่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
काल्पनिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
hypothetisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
ovaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
ovale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
ipotetico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
ovalado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
hipotético
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
hypothetisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
oval
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
椭圆形的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
гіпотетичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
owalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
овальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
hipotetyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
oval
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
гипотетический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
овальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرضی
تصویر فرضی
hipotético
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیضی
تصویر بیضی
oval
دیکشنری فارسی به اندونزیایی