گرد آمدن دسته ها از مردم برای ابراز نظری، اجتماع گروه بسیار برای گفتگو یا اظهارنظر در مسائل اجتماعی، هنگامه، - میتینگ دادن، بهم آمدن گروهها و دسته های سیاسی و غیر سیاسی برای ابراز نظری و پیشبرد مقصودی
گرد آمدن دسته ها از مردم برای ابراز نظری، اجتماع گروه بسیار برای گفتگو یا اظهارنظر در مسائل اجتماعی، هنگامه، - میتینگ دادن، بهم آمدن گروهها و دسته های سیاسی و غیر سیاسی برای ابراز نظری و پیشبرد مقصودی
پهلوی فرسنگ (مقیاس طول) ، پارسی باستان ظاهراً فرسنگا و صورت یونانی شدۀ آن پراساغس و معرب آن فرسخ است. (از حاشیۀ برهان چ معین). قدری باشد معین از راه و آن به مقدار سه میل است و هر میلی چهارهزار گز باشد و طول هرگزی به قدر بیست وچهار انگشت دست باشد که به عرض در پهلوی هم گذارند و آن شش قبضه است یعنی شش مشت. (برهان). فرسنگ ایرانی قدیم برابر با چهارهزار و چهارصد و سی وسه یا سی ودو گز بوده است. (از ایران باستان پیرنیا جدول اندازه ها در ج 1 ص 166). هر فرسنگی سه میل باشد و هر میلی چهارهزار و پانصد ارش به ذراع مرسل وسه هزار ارش به ذراع سلطان و هر ذراعی سی وشش انگشت که هر یکی به مقدار شش جو از پهنا به هم برنهاده. (مجمل التواریخ و القصص). مقدار طولی که امروز یک فرسنگ یا فرسخ به شمار میرود شش کیلومتر است: تهمتن دو فرسنگ با او برفت همی مغزش از رفتن او بکفت. فردوسی. دو فرسنگ چون اژدهای دژم همی مردم آهیخت گفتی به دم. فردوسی. به دور از دو فرسنگ هر کس بدید همی گفت کاین است بد را کلید. فردوسی. نبینی در جهان بی داغ پایم نه فرسنگی و نه فرسنگساری. لبیبی. بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ چنگ از دل ابدال بگریزد به یک فرسنگ سنگ. منوچهری. چون سواران سپه را به هم آورده بود بیست فرسنگ زمین بیش بود لشکرگاه. منوچهری. چون فرسنگی کنار رود برفت آب پایاب داشت. (تاریخ بیهقی). هرکه او گامی از تو دور شود تو از اودور شو به صد فرسنگ. ناصرخسرو. دل نهادی بدین سرای سپنج چند بسیار تاختی فرسنگ. ناصرخسرو. صحرای دلم هزار فرسنگ آتشگه کاروان ببینم. خاقانی. تو را یک زخم پیکانش ز بند خود برون آرد به صد فرسنگ استقبال آن یک زخم پیکان شو. خاقانی. از جفا تا او چهار انگشت بود از وفا تا عهد صدفرسنگ داشت. خاقانی. قرب پانزده فرسنگ بر اثر او برفت. (ترجمه تاریخ یمینی). برسید بر کنار آبی که سنگ از صلابت او بر سنگ همی آمد و صریرش به فرسنگ همی رفت. (گلستان). رجوع به فرسخ شود
پهلوی فرسنگ (مقیاس طول) ، پارسی باستان ظاهراً فرسنگا و صورت یونانی شدۀ آن پراساغس و معرب آن فرسخ است. (از حاشیۀ برهان چ معین). قدری باشد معین از راه و آن به مقدار سه میل است و هر میلی چهارهزار گز باشد و طول هرگزی به قدر بیست وچهار انگشت دست باشد که به عرض در پهلوی هم گذارند و آن شش قبضه است یعنی شش مشت. (برهان). فرسنگ ایرانی قدیم برابر با چهارهزار و چهارصد و سی وسه یا سی ودو گز بوده است. (از ایران باستان پیرنیا جدول اندازه ها در ج 1 ص 166). هر فرسنگی سه میل باشد و هر میلی چهارهزار و پانصد ارش به ذراع مرسل وسه هزار ارش به ذراع سلطان و هر ذراعی سی وشش انگشت که هر یکی به مقدار شش جو از پهنا به هم برنهاده. (مجمل التواریخ و القصص). مقدار طولی که امروز یک فرسنگ یا فرسخ به شمار میرود شش کیلومتر است: تهمتن دو فرسنگ با او برفت همی مغزش از رفتن او بکفت. فردوسی. دو فرسنگ چون اژدهای دژم همی مردم آهیخت گفتی به دم. فردوسی. به دور از دو فرسنگ هر کس بدید همی گفت کاین است بد را کلید. فردوسی. نبینی در جهان بی داغ پایم نه فرسنگی و نه فرسنگساری. لبیبی. بینی آن ترکی که او چون برزند بر چنگ چنگ از دل ابدال بگریزد به یک فرسنگ سنگ. منوچهری. چون سواران سپه را به هم آورده بود بیست فرسنگ زمین بیش بود لشکرگاه. منوچهری. چون فرسنگی کنار رود برفت آب پایاب داشت. (تاریخ بیهقی). هرکه او گامی از تو دور شود تو از اودور شو به صد فرسنگ. ناصرخسرو. دل نهادی بدین سرای سپنج چند بسیار تاختی فرسنگ. ناصرخسرو. صحرای دلم هزار فرسنگ آتشگه کاروان ببینم. خاقانی. تو را یک زخم پیکانش ز بند خود برون آرد به صد فرسنگ استقبال آن یک زخم پیکان شو. خاقانی. از جفا تا او چهار انگشت بود از وفا تا عهد صدفرسنگ داشت. خاقانی. قرب پانزده فرسنگ بر اثر او برفت. (ترجمه تاریخ یمینی). برسید بر کنار آبی که سنگ از صلابت او بر سنگ همی آمد و صریرش به فرسنگ همی رفت. (گلستان). رجوع به فرسخ شود
نقاش بزرگ ایتالیائی (1483-1576 میلادی) در حدود 1516 میلادی بزرگترین نقاش ونیز بشمار میرفت. معروفترین اثر او ’امپراطور شارل پنجم’ است که او را پس از فتح ’اوگسبورگ’ نشان میدهد. قدرت تجسم و حرکت در تابلوهای وی مکتبی جدید در نقاشی ایتالیا پدید آورده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به دایره المعارف فارسی شود
نقاش بزرگ ایتالیائی (1483-1576 میلادی) در حدود 1516 میلادی بزرگترین نقاش ونیز بشمار میرفت. معروفترین اثر او ’امپراطور شارل پنجم’ است که او را پس از فتح ’اوگسبورگ’ نشان میدهد. قدرت تجسم و حرکت در تابلوهای وی مکتبی جدید در نقاشی ایتالیا پدید آورده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به دایره المعارف فارسی شود
الکساندر. پزشک معروف انگلیسی (متولد 6 اوت 1881 میلادی). استاد میکرب شناسی دانشگاه لندن بود. به سال 1945 میلادی بخاطر کشف پنی سیلین جایزۀ نوبل به او تعلق گرفت. در جنگ جهانی دوم در ارتش انگلستان خدمت میکرد و سفری نیز به ایران آمد. به سال 1955 میلادی درگذشت. (از یادداشتهای مؤلف)
الکساندر. پزشک معروف انگلیسی (متولد 6 اوت 1881 میلادی). استاد میکرب شناسی دانشگاه لندن بود. به سال 1945 میلادی بخاطر کشف پنی سیلین جایزۀ نوبل به او تعلق گرفت. در جنگ جهانی دوم در ارتش انگلستان خدمت میکرد و سفری نیز به ایران آمد. به سال 1955 میلادی درگذشت. (از یادداشتهای مؤلف)
پول رایج در انگلستان و آن معادل یک بیستم لیره بوده است، (فرهنگ فارسی معین)، در تغییراتی که اخیراً برای هماهنگ کردن پول انگلستان مانند کشورهای دیگر بعمل آمده است شیلینگ یک دهم لیرۀ استرلینگ است
پول رایج در انگلستان و آن معادل یک بیستم لیره بوده است، (فرهنگ فارسی معین)، در تغییراتی که اخیراً برای هماهنگ کردن پول انگلستان مانند کشورهای دیگر بعمل آمده است شیلینگ یک دهم لیرۀ استرلینگ است
تجمع موقت گروهی از مردم برای مذاکره و ایراد یا استماع و نطق های اجتماعی و سیاسی که معمولاً طی قطعنامه ای خواست های افراد شرکت کننده در آن قرائت می شود، تجمع (واژه فرهنگستان)
تجمع موقت گروهی از مردم برای مذاکره و ایراد یا استماع و نطق های اجتماعی و سیاسی که معمولاً طی قطعنامه ای خواست های افراد شرکت کننده در آن قرائت می شود، تجمع (واژه فرهنگستان)