جدول جو
جدول جو

معنی فیزیسین - جستجوی لغت در جدول جو

فیزیسین
(سیَ)
فیزیک دان. احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
فیزیسین
فیزیک دان
تصویری از فیزیسین
تصویر فیزیسین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موزیسین
تصویر موزیسین
کسی که در موسیقی دارای تخصص است و حرفه ای به آن مشغول است
فرهنگ فارسی عمید
مجموعه ای از 7100 جزیره است که در اقیانوس کبیر قرار گرفته و از آنها 2773 جزیره نامگذاری شده است، این مجموعه در جنوب شرقی آسیا قرار دارد و مجموعاً 115600 کیلومتر مربع وسعت و 16000303 تن سکنه دارد، در این جزایر اکنون جمهوری مجمعالجزایر فیلیپین حکومت میکند ومرکز آن مانیل است، شهرهای مهم آن عبارتند از: بانگود، بوتوان، لگاسپی، بالانگا، باسکو، باتانگاس، تاگبیلاران، مالای بالای، مالولوس، دائت، ناگا، کاپیز، کاویت، کوتاباتو، داوائو، ویگان، ایلیولو، ایلاگان، سنتاکروز، دانالان، سن فرناندو، تاکلوبان، کالاپان، ارووکوییتا، بونتک، باکولود، رومبلون، پورتو، کاتبالوگان، جولو، سرسوگون، سوریگائو، ایبا و زامبوآنگا، بزرگترین جزیره آن که پایتخت نیز در آن قرار دارد لوزون نامیده شده است و در شمال مجمعالجزایر فیلیپین است، بزرگترین جزیره جنوبی آن میندانائو خوانده شده است که شهرداوائو مرکز آن است، (از فرهنگ جغرافیایی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(یَنْ)
موسیقیدان. استاد موسیقی. نوازنده. استاد موزیک. (یادداشت مؤلف). و رجوع به موسیقی و موزیک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فنیسین
تصویر فنیسین
فرانسوی فنیقی: پنیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متا فیزیسین
تصویر متا فیزیسین
فرانسوی متا گیتی گرو
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی خنیا گر نوازنده خنیادان موسیقی دان نوازنده. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موزیسین
تصویر موزیسین
((یِ))
موسیقی دان، نوازنده
فرهنگ فارسی معین
((یَ))
کسی که در ساخت یا رهبری یا اجرای موسیقی به خصوص موسیقی سازی تبحر داشته باشد، موسیقی دان (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
موسیقیدان، نوازنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
بدنيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
Physical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
physique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
fizyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
物理的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
físico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فیزیکی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
فیزیکی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
শারীরিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
ทางกายภาพ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
kimwili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
fiziksel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
物理的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
фізичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
פיזי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
물리적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
fisik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
физический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
fysiek
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
fisico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
physisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
físico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فیزیکی
تصویر فیزیکی
भौतिक
دیکشنری فارسی به هندی