معنی فیروزفال - جستجوی لغت در جدول جو

فیروزفال

لغت نامه دهخدا

(پسرانه)

پیروزان

مبارکی، میمنت، خوشی، خجستگی، فرخندگی، فال نیک:
مخالف شکن شاه پیروزبخت
به فیروزفالی درآمد به تخت،
نظامی،
به پایان شد این داستان دری
به فیروزفالی و نیک اختری،
نظامی

لغت نامه دهخدا

فیروزحال

پیروزحال، (فرهنگ فارسی معین)، که حال او حکایت از پیروزی کند

لغت نامه دهخدا

پیروزحال

با حالی قرین کامیابی و ظفر:
چو پیروز بود آن نمونه ش بفال
درین هم توان بود پیروزحال،
نظامی

لغت نامه دهخدا

فیروزیان

دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه که دارای 213 تن سکنه است، آب آن از دره شوریک و محصول عمده اش غله، توتون و هنر دستی مردم جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)

لغت نامه دهخدا

فیروزکلا

(کَ یِ)

دهی است از دهستان دشت سر از بخش مرکزی شهرستان نوشهر که دارای 1100 تن سکنه است. آب آن از رود خانه هراز و محصول عمده اش برنج، غله و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)

لغت نامه دهخدا

فیروزشاه

بهمنی، از مشاهیر سلاطین سند است که در 825 هجری قمری درگذشته، او راست:
در آتش مرده فکر زایل نکنی
اندیشه به هر خیال هایل نکنی
این نقد خزینۀ دماغ است بکوش
تا صرف به جنس های باطل نکنی،
(از مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت چ سنگی تهران ج 1 ص 41)

لغت نامه دهخدا

فیروزرای

آنکه فکرش بر دیگران برتری دارد، آنکه دیگران از او اطاعت کنند:
چه فرمایدم شاه فیروزرای
که فرمان فرمانده آرم بجای،
نظامی

لغت نامه دهخدا

فیروزرام

از قرای ری، (معجم البلدان)، و از آثار پیروزبن یزدجرد است، (فارسنامۀ ابن البلخی)، اکنون دهی بدین نام در استان مرکز نیست، رجوع به فیروزبران و فیروزبهرام شود

لغت نامه دهخدا

فیروزجاه

دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل که دارای 53تن سکنه است، آب آن از سجادرود و چشمه سارها و محصول عمده اش برنج است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)

لغت نامه دهخدا

فیروزان

نام یکی از بخش های قدیم ری بوده است: قوهه و شندر و طهران و فیروزان از معظم ناحیت غار است، (نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 53)
محلی در دوفرسخی جنوب شرقی شیراز، (از فارسنامۀ ناصری)

لغت نامه دهخدا

فیروز حال

فرخنده پیروز حال

فرهنگ لغت هوشیار

معنی فیروزفال - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما