جدول جو
جدول جو

معنی فیدس - جستجوی لغت در جدول جو

فیدس(فَ دَ)
سبوی کلان که مسافران در سفر دریای شور همراه گیرند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فیدس(دِ / دُ)
به یونانی ماذریون است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیکس
تصویر فیکس
بدون تغییر، ثابت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیس
تصویر فیس
ناز، غرور، تکبر، افاده
فرهنگ فارسی عمید
(دُ)
از قانونگزاران قدیم یونان که ظاهراً در قرن نهم قبل از میلاد میزیسته. و از احوال او اطلاع کاملی در دست نیست. (فوستل دو کولانژ). رجوع به فدن شود
لغت نامه دهخدا
تکبر، غرور، افاده، (فرهنگ فارسی معین)، عجب، کبر، بطر، (یادداشت مؤلف)، لاف زدن، خودستایی، (یادداشت دیگر)
کلاه سرخ ترکمانان عثمانی، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
شهرکی است در نیمۀ راه کوفه به مکه که در میانش حصاری با دروازه های آهنین است. و مردم امتعه و وسایل خود را هنگام سفر حج در آن امانت مینهاده اند و اهالی حصار تمام سال را صرف جمعآوری علوفه برای مراکب حجاج میکردند. (از معجم البلدان). شهرکی است خرم و آبادان. (حدود العالم). شخصی فیدنام آن را بنا کرده است. (غیاث از منتخب و برهان) :
دوستان یافته میقات و شده زی عرفات
من به فید و ز من آوازه به بطحا شنوند.
خاقانی.
از پی حج در چنین روزی ز پانصد سال باز
بر در فید آسمان را منقطعسان دیده اند.
خاقانی.
تا تو اشترسواری اندر فید
خار و حنظل به فید گلشکرند.
خاقانی.
شبی خوابم اندر بیابان فید
فروبست پای دویدن به قید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(فُ)
تننده. (منتهی الارب). عنکبوت. (فهرست مخزن الادویه) (اقرب الموارد). ج، فدسه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فدسه شود
لغت نامه دهخدا
به لغت اهل مصر رحیبان است. (فهرست مخزن الادویه). اسم مصری اربیان است. (تحفۀ حکیم مؤمن). فریدیس. اربیان. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به اربیان شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
نوعی از صنوبر. قمل قریش. (یادداشت مؤلف). صنوبرالصغار. (یادداشت دیگر). به یونانی حب صنوبر صغار است، و آس بستانی را نیز نامند و غلط کرده صاحب تحفه که نبک آس نوشته. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ قُ)
به یونانی عفص است. (فهرست مخزن الادویه). راش. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
رماد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام طبیبی از یونان قدیم. (ابن الندیم از یحیی النحوی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فید که قلعه ای است در نجد. (سمعانی). رجوع به فید شود
لغت نامه دهخدا
نوعی از درخت بلوط. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
یکی از حکما که در صنعت کیمیا (زرسازی) بحث کرده و بعمل اکسیر تام دست یافته. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(سِ سَ گَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان مشهد، دارای 847 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
به یونانی کاکنج است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
حب النیل و گفته اند تخم ماذریون است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیقس
تصویر فیقس
لاتینی تازی گشته راش از گیاهان راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیکس
تصویر فیکس
ثابت، تغییر ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدس
تصویر فدس
تننده از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فینس
تصویر فینس
فرانسوی نرمی، نازکی، تنکی، ریز بینی، تند و تیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریدس
تصویر فریدس
مسری ملخ آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیس
تصویر فیس
تکبر غرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیکس
تصویر فیکس
ثابت، بدون حرکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیس
تصویر فیس
تکبر، غرور
فرهنگ فارسی معین
افاده، پز، تبختر، تفرعن، تکبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خودپسندی و فیس، صدای بیرون آمدن باد از سوراخی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
شهریّه، هزینه
دیکشنری اردو به فارسی