جدول جو
جدول جو

معنی فؤوق - جستجوی لغت در جدول جو

فؤوق(ذَ)
نزدیک مردن رسیدن، یا مردن و جان دادن، فراهم آمدن فیقه در پستان ناقه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکستن سوفار تیر را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِطِ)
از ’ب ٔق’، رسیدن سختی و بلا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بومادران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
جوشیدن دیگ و چشمه و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ ئو)
جمع واژۀ فوج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَ طَ ءَ)
دمیدن بوی مشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جوشیدن دیگ. (منتهی الارب) ، خون برآوردن زخم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، فراخ شدن تاراج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وِ)
کسی که در طعام خود تأخیرنماید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، کم کننده طعام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ ضَ)
گول گردیدن. (منتهی الارب، مادۀ م وق). احمق شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و رجوع به مواقه و موق شود، بمردن و هلاک گشتن. (منتهی الارب). و رجوع به مواقه و موق شود
لغت نامه دهخدا