جدول جو
جدول جو

معنی فؤوج - جستجوی لغت در جدول جو

فؤوج
(فُ ئو)
جمع واژۀ فوج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فؤوج
(ذَ طَ ءَ)
دمیدن بوی مشک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جوشیدن دیگ. (منتهی الارب) ، خون برآوردن زخم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، فراخ شدن تاراج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذَ)
نزدیک مردن رسیدن، یا مردن و جان دادن، فراهم آمدن فیقه در پستان ناقه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکستن سوفار تیر را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
جوشیدن دیگ و چشمه و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَ ئوج)
احمر ذؤوج، سرخی سرخ. سرخ سیر. احمر ذریحیی. احمر قانی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جنبیدن آینۀ زانو میان پوست و استخوان. (منتهی الارب، مادۀ م وج)
لغت نامه دهخدا
(نَ ئو)
ریح نؤوج، باد وزان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نؤج. رفتن در زمین. (ناظم الاطباء). ناءج فی الارض نؤجاً، رفت. (منتهی الارب). و رجوع به نأج شود
لغت نامه دهخدا