جدول جو
جدول جو

معنی فولیا - جستجوی لغت در جدول جو

فولیا
کرش است که به فارسی شکنبه نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اولیا
تصویر اولیا
ولی ها، پدر و مادر یا کفیل های شخص، جمع واژۀ ولیبرای مثال اولیا اطفال حق اند ای پسر / غایبی و حاضری بس باخبر (مولوی - ۳۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
جعده، (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
ورق الزیتون. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فولن و فولیا شود
لغت نامه دهخدا
(وُلْ)
مؤنث اولی. سزاوارتر. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
به سریانی ساذج است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
برگ نبات، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به فولن شود
لغت نامه دهخدا
حلزون. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فوحولیا شود
لغت نامه دهخدا
از ژنس های معروف روم بود که افراد آن نخست از سرزمین لاسیوم به روم آمده بودند، (فوستل دو کولانژ)
لغت نامه دهخدا
ژولی، نام دختر قیصر (ژول سزار) و کورنلیا (رجوع به این دو اسم شود) و زن پمپه، وی چندی پدر و شوهر خویش را از مخالفت کردن با یکدیگر بازداشت، وفات بسال 55 قبل از میلاد (تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 481)
ادوار، نام ریاضی دان فرانسوی و عضو فرهنگستان علوم فرانسه، مولد سیدی -بل -آبه بسال 1893 میلادی
ژزف، ادیب فرانسوی. مولد پاریس. (1755- 1833 میلادی)
لغت نامه دهخدا
از دیه های وازکرود قم، (ترجمه تاریخ قم ص 137)، در فرهنگهای جغرافیایی نام آن دیده نشد، و به نظر میرسد که این ده ویران شده یا نام دیگری گرفته است
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
اولیاء. دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). دوستان و نزدیکان قرابت ونزدیکان خدا. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
آنجا که رزم جویی دیماه دشمنانی
وانجا که بزم سازی نوروز اولیایی.
فرخی.
خواجۀ بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. (تاریخ بیهقی). و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج... و اولیا و حشم و لشکریان و شهریان که بحقیقت بر تخت ملک این روز بود. (تاریخ بیهقی). خوارزمشاه بار داد و اولیا و حشم بیامدند. (تاریخ بیهقی).
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا.
خاقانی.
حق تعالی از غم وخشم خصام
کی گذارد اولیا را در غرام.
مولوی.
اولیا اطفال حقند ای پسر
در حضور و غیبت ایشان باخبر.
مولوی.
- اولیای امور، کسانیکه مصدر کارها هستند.
- اولیای دولت، وزرا و کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). امرا و ارکان دولت. (آنندراج).
- اولیا شدن، مرشدشدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
دهی از دهستان یوسف آبادپائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد دارای 345تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
چیزی را گویند که مانع تصرف نداشته باشد و هر که خواهد آنرا تصرف کند، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی ازدهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیّه، واقع در 4 هزارگزی شمال خاوری اشنویه و سه هزارگزی شمال باختری راه ارابه رو نالیوان، کوهستانی، سردسیر، دارای 120تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی، راه آنجا مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ورق الخوخ، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به فولن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فوشیا
تصویر فوشیا
لاتینی تازی گشته گل آویز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع، ولی، یاران، دوستان خدا، عارفان، خداوندان کارها، بزرگان کشور، نزدیکان، برگزیدگان خدا، مردمان مقدس و پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولیا
تصویر اولیا
سرپرستان
فرهنگ واژه فارسی سره