جدول جو
جدول جو

معنی فولو - جستجوی لغت در جدول جو

فولو
به یونانی حنظل است، (فهرست مخزن الادویه)، هنداونۀ ابوجهل، حنظل، رجوع به این کلمات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دولو
تصویر دولو
هر یک از ورق های بازی که دو خال داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولو
تصویر لولو
مروارید، در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولو
تصویر مولو
نوعی ساز بادی که از شاخ میان تهی درست شده بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولو
تصویر لولو
هیکل موهوم که بچه را از آن می ترسانند، شکل مهیب، لولوخره
فرهنگ فارسی عمید
به یونانی برگ نبات است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
ساذج است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
پهلو. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
برگ نبات، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به فولن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
یکی از باقلی و نخود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فول شود
لغت نامه دهخدا
به سریانی ساذج است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
آوند از برگ خرما. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نوعی از خنور خرما، پوشش هر چیزی و غلاف آن، یا جامه دان یا پوششی که جامه دان را بدان پوشند. (منتهی الارب). روپوشی که بدان لباس را پوشانند، و گویند لباس نازک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام حکیمی بوده یونانی. (برهان). او راست کتاب الکناش در طب، و آن را حنین نقل کرده است در هفت مقاله. و کتابی دیگر دارد در بیماریه-ای زنان. (از ابن الندیم). پولس. رجوع به پولس ش-ود
لغت نامه دهخدا
(دَ وَلْ لو)
نام یکی از قبایل هشتگانه قاجار. رابینو گوید طایفۀ قاجار... به قبیله های ذیل متعلقند: قوانلو، دولو، عزالدین لو، قراصانلو، شامبیاتی، زیادلو، کرلو وسپانلو. (از ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد ص 108)
لغت نامه دهخدا
شفتالو، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زنجبیل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(گُ لُ)
نام بزرگترین رود کرس است، که در بیست کیلومتری باستیا از بین میرود. درازای آن 75هزار گز میباشد
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 43000گزی شمال خاوری ایذه، کوهستانی و معتدل، دارای 265 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
مردمان سیاهپوست افریقای جنوبی، (از لاروس)، نام قبیله هایی است از ’کفر’ در افریقای جنوبی، (فرهنگ فارسی معین)، مردمی ’بانتو’زبان از دستۀ نگونی شمالی افریقای جنوبی که در ناتال، جنوب ترانسوال و کشور آزاد اورانژ سکنی دارند و قسمت عمده جمعیت زولولند را تشکیل میدهند و عده آنها را دو میلیون تن تخمین کرده اند، قوم زولو در دورۀ سلطنت شاکا (قرن نوزدهم) به منتهای قدرت رسید و وی با فتوحات بزرگ خود امپراطوری زولو را به وجود آورد، دولت زولو در 1830- 1839 میلادی با بوئرها در جنگ بود و سرانجام در سال 1880 مغلوب بریتانیا شد و امپراطوری زولو به 13 مملکت منقسم شد و قریب 200 قبیلۀ مستقل زولو تشکیل یافت، زولوها تعدد زوجات را جایز می دانند و عقد عروسی در نزد آنان با اهدای گاو به خانوادۀ عروس منعقد میشود، (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
نام شهری بوده در روم در نزدیکی قیصریه و در انتهای کوه ارجا. رجوع به نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 96 و 191 چ اروپا شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان پیچرانلو بخش باجگیران شهرستان قوجان. واقع در هزارگزی جنوب باختری باجیگیران. دارای 231 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دُوْ لَ)
محرف دولاب و به معنی آن است که چرخ آب و هر چه درسیر و دور باشد عموماً و هر چیز که جولاهگان ریسمان تر کرده به شیره و کلف را از بنی بر آن پیچند گفته اند خصوصاً. (لغت شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) ، مخزن و گنجینه (لغت محلی شوشتر) ، سودا و معامله و داد و ستد به افراط و صاحب آن را دولوی گویند به معنی دولابی. (لغت محلی شوشتر). و رجوع به دولاب در همه معانی شود.
- دولوبه بازاری، کنایه از جمعیت مردم است که هر چند کس با هم به کنجی در هم برهم حرف زنند. (لغت محلی شوشتر).
- ، مجالس بی نظم و نسق زنان را نیز گویند. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
طین ارمنی، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع است به معنی ذو و واحد ندارد و گویند اسم جمع است و واحد آن ذو است به معنی صاحب. (اقرب الموارد). ذو بمعنی صاحب و خداوند. (ناظم الاطباء). خداوندان و مالکان. (آنندراج).
- اولوالابصار، خداوندان بصیرت یعنی عاقل و دانا. (آنندراج) :
یکی قدیر بر از قدرت مقدر خویش
یکی بصیر بر از دانش اولوالابصار.
ناصرخسرو.
یار بی پرده از در و دیوار
در تجلی است یا اولوالابصار.
هاتف.
- اولوالارحام، اقربا و خویشان و صاحبان اصل قرابت. (آنندراج) : و اولواالارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اﷲ. (قرآن 75/8).
- اولوالالباب، اولوالنهی ̍، خردمندان. صاحبان عقل و بینش. (آنندراج). کسانی هستند که از هر قشر مغز آن را و از هر ظاهر حدیث سر آن را جویند. (تعریفات) :
تو هر زمان ملکانوبهاری آرایی
که عاجز آید از او خاطر اولوالالباب.
مسعودسعد.
لبش از هجو در لباچه کشم
تا بخندند از او اولوالالباب.
سوزنی.
بومسیلم را لقب کذاب ماند
مر محمد را اولوالالباب ماند.
مولوی.
- اولوالامر، اصحاب رسول صلی اﷲ علیه و سلم و پیروان آنها ازعلمای امت و از اهل دول و امارت که علم و دین داشته باشند. (منتهی الارب). اصحاب فرمان. (ترجمان القرآن). فرمانروایان. (فرهنگ رازی). پادشاهان و حاکمان و امیران. (غیاث اللغات) (آنندراج) : اطیعوا اﷲ و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم. (قرآن 59/4). و چنانک انقیاد اولواالعزم از فرائض عقلست امتثال اولوالامر از لوازم شرعست. (سندبادنامه).
- اولوالضرر، بیماران. (ترجمان القرآن).
-
لغت نامه دهخدا
به لغت یونانی، بسیار باشد که عربان، کثیر خوانند، (برهان) (آنندراج)، مأخوذ از یونانی، بسیار وکثیر و زیاد، (ناظم الاطباء)، یونانی پولو (بسیار)، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
نام کسی که با کسایون دختر صور ملک کشمیر از کشمیر آمده بود و کسایون را بهمن پسر اسفندیار به زنی کرده بودو کسایون با این لولو سر داشت و بهمن به عشق کسایون و به گفتار او همه گنج و سپاه در دست لولو نهاد تا همه بزرگان را به دینار و بخشش بنده کرد و قصد گرفتن بهمن کردند تا دانسته شد و بهمن با بارین پرهیزگارکه رستم فرستاده بودش بگریختند و به مصر افتادند و بعد سالها داماد ملک مصر گشت و سپاه آورد تا پادشاهی از دست لولو بیرون کرد، کسایون را بکشت و لولو را به شفاعت بزرگان بخشید و از پادشاهی بفرستاد (یعنی ازکشور اخراج کرد) ... (مجمل التواریخ و القصص ص 53)
لغت نامه دهخدا
شاخ آهویی باشد که قلندران و جوکیان هندوستان نوازند، نایی که کشیشان مسیحی در کلیسا و دیر مینواختند
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی سگ کوچک جثه دراز پشم، یک سر دو گوش، صورت مهیب و ترسناکی برای ترسانیدن اطفال سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فهلو
تصویر فهلو
پارسی تازی گشته پهلو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه ای موسیقی که نوازنده تنها نوازد یا خواننده تنها خواند، آلتی موسیقی که توسط یک نوازنده نواخته شود: ویولون سلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولو
تصویر اولو
دارندگان، صاحبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رولو
تصویر رولو
فرانسوی غلته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دولو
تصویر دولو
تا شده و دولا شده، آستر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولو
تصویر مولو
شاخ دراز میان تهی که قلندران و جوکیان آن را با دهان می نوازند، نی که کشیشان در کلیسا نوازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لولو
تصویر لولو
شکل موهومی که بچه را با آن بترسانند، لولو خرخره
فرهنگ فارسی معین