جدول جو
جدول جو

معنی فولادلو - جستجوی لغت در جدول جو

فولادلو
از ایلات ساکن اطراف اردبیل که مرکب از هزار نفر است، قریۀ شیخ لو و بودالو مرکز ییلاق و قشلاق آنهاست، (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لادْ، دِ)
قوی دل. پردل. بسیار پردل. که دل او چون فولاد سخت بود. بی باک. باجرأت:
تیزچشم، آهن جگر، فولاددل، کیمخت لب
سیم دندان، چاه بینی، ناوکام و لوح روی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان باراندوز چای بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه، در مسیر شوسۀ ارومیّه بمهاباد، جلگه، معتدل، مالاریائی، دارای 70 تن سکنه، آب آن از رود درین قلعه، محصول آنجا غلات و حبوبات و انگور و توتون و چغندر، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی جوراب بافی و راه شوسه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان مشگین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو، دارای 165 تن سکنه، آب آن از مشگین چائی، محصول آنجا غلات و حبوبات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان، سکنۀ آن 99 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، بنشن و میوه جات. شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام یکی از بطالسۀ مصر است که در قرن سوم قبل از میلاد میزیسته. او بزرگترین فانوس دریایی را به سال 285 قبل از میلاددر جزیره فار نزدیک اسکندریه بنا کرد، و این همان مناری است که برای هدایت کشتی ها در آن چراغ می افروختند و دارای 135 متر ارتفاع بوده است و آن را از عجایب هفتگانه جهان کهن شمرده اند، و آینۀ اسکندر همان است زیرا که اسکندر قصد ساختن آن را داشته است. (از ایران باستان پیرنیا ص 1916). رجوع به بطلمیوس شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
نام یکی از شاهان دولت پرگاموس در آسیای صغیر بوده است، و این دولت را خزانه دار لیزیماک جانشین اسکندر پس از مرگ لیزماک تأسیس کرد. (از ایران باستان پیرنیا ص 2149)
لغت نامه دهخدا
منسوب به فولاد، ساخته از فولاد، پولادی، فولادی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان شاهی که دارای 130 تن سکنه است. آب آن از نهر شاهرود و رود خانه تالار و محصول عمده اش غله و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
صفت اسب است به معنی نیرومند. استوار: آهن سم، فولادرگ، صاعقه انگیز. (سندبادنامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
منسوب به فولاد ساخته از فولاد فولادین پولادی: بنای فولادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فولادین
تصویر فولادین
منسوب به فولاد ساخته از فولاد فولادی پولادین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فولادین
تصویر فولادین
منسوب به فولاد، ساخته شده از فولاد، پولادین، فولادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
Steely, Steel
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
en acier, acier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
강철의 , 강철 같은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
فولادی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
ইস্পাত , ইস্পাতের মতো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
เหล็ก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
chuma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
çelik, çelik gibi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
鋼の , 鋼のような
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
钢铁的 , 钢铁般的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
פלדה , פלדתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
stalowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
baja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
इस्पात , इस्पाती
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
staal, staalachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
d'acciaio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
de acero, acerado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
сталевий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
stahl, stählern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
стальной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فولادی
تصویر فولادی
de aço
دیکشنری فارسی به پرتغالی
فولادی، فولاد
دیکشنری اردو به فارسی