فوشنگ. (انجمن آرا) (آنندراج). قریه ای است نزدیک هرات و معرب پوشنگ است. (از برهان). شهرکی است در ده فرسخی هرات، باصفا و پردرخت و دارای انواع میوه است. (از معجم البلدان). رجوع به پوشنگ شود
فوشنگ. (انجمن آرا) (آنندراج). قریه ای است نزدیک هرات و معرب پوشنگ است. (از برهان). شهرکی است در ده فرسخی هرات، باصفا و پردرخت و دارای انواع میوه است. (از معجم البلدان). رجوع به پوشنگ شود
نام قصبه ای است از خراسان و معرب آن فوشنج است. (برهان). قصبه ای از خراسان. (ناظم الاطباء). صاحب برهان گفته: نام قصبه ای است از خراسان... و این قول عاری از تحقیق است. مؤلف تاریخ هرات گفته: نخستین شهری که در آن اراضی بنیاد یافت، شهر پشنگ است و آن در چهارفرسنگی هرات بوده و پشنگ را معرب کرده فوشنج خواندند. و جمعی را اعتقاد آنکه: آن شهر را هوشنگ بن سیامک ساخته و هرات بعد از آن آباد شده و بانی آن زنی شمیره نام، از نژاد کیومرث بوده و آن شهر را چنان ساخته که شهر کهن دژ در میان آن واقع شده. تا کنون بارها خراب شده و بار دیگر آباد شده. والله اعلم. (انجمن آرا) (آنندراج). شهرکی نزه و فراوان نعمت در وادی مشجر از نواحی هرات و تا هرات ده فرسنگ است. (معجم البلدان از حاشیۀ برهان چ معین)
نام قصبه ای است از خراسان و معرب آن فوشنج است. (برهان). قصبه ای از خراسان. (ناظم الاطباء). صاحب برهان گفته: نام قصبه ای است از خراسان... و این قول عاری از تحقیق است. مؤلف تاریخ هرات گفته: نخستین شهری که در آن اراضی بنیاد یافت، شهر پشنگ است و آن در چهارفرسنگی هرات بوده و پشنگ را معرب کرده فوشنج خواندند. و جمعی را اعتقاد آنکه: آن شهر را هوشنگ بن سیامک ساخته و هرات بعد از آن آباد شده و بانی آن زنی شمیره نام، از نژاد کیومرث بوده و آن شهر را چنان ساخته که شهر کهن دژ در میان آن واقع شده. تا کنون بارها خراب شده و بار دیگر آباد شده. والله اعلم. (انجمن آرا) (آنندراج). شهرکی نزه و فراوان نعمت در وادی مشجر از نواحی هرات و تا هرات ده فرسنگ است. (معجم البلدان از حاشیۀ برهان چ معین)
فوشنج. پوشنج. پوشنگ. (یادداشت مؤلف). نام شهری بوده است، و بعضی گفته اند بانی آن پشنگ بوده است و هرات بعد از آن ساخته شده است. (انجمن آرا). رجوع به فوشنج و پوشنج شود
فوشنج. پوشنج. پوشنگ. (یادداشت مؤلف). نام شهری بوده است، و بعضی گفته اند بانی آن پشنگ بوده است و هرات بعد از آن ساخته شده است. (انجمن آرا). رجوع به فوشنج و پوشنج شود
پودینه. پونه. وتنج. حبق. پودنه. غاغ. (یادداشت مؤلف). بری و بستانی و نهری و جبلی باشد، و مراد از مطلق آن بری است. (حکیم مؤمن). رجوع به پونه و فوتنج شود
پودینه. پونه. وتنج. حبق. پودنه. غاغ. (یادداشت مؤلف). بری و بستانی و نهری و جبلی باشد، و مراد از مطلق آن بری است. (حکیم مؤمن). رجوع به پونه و فوتنج شود
معرب پودنه. (منتهی الارب). پونه. پودینه. فودنج. (یادداشتهای مؤلف). پودنه است که نوعی از نعنا باشد، و به عربی حبق خوانند، و آن چند قسم میشود، قسمی که در میان جوی آب میروید آن را حبق التمساح و حبق الماء گویند. (برهان). رجوع به فودنج شود
معرب پودنه. (منتهی الارب). پونه. پودینه. فودنج. (یادداشتهای مؤلف). پودنه است که نوعی از نعنا باشد، و به عربی حبق خوانند، و آن چند قسم میشود، قسمی که در میان جوی آب میروید آن را حبق التمساح و حبق الماء گویند. (برهان). رجوع به فودنج شود
ابن احمد بن سهل فوشنجی هروی، مکنی به ابوالحسن. از عرفای نیمۀ اول قرن چهارم هجری. رجوع به ابوالحسن فوشنجی و نامۀ دانشوران ج 3 ص 35 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 304 شود
ابن احمد بن سهل فوشنجی هروی، مکنی به ابوالحسن. از عرفای نیمۀ اول قرن چهارم هجری. رجوع به ابوالحسن فوشنجی و نامۀ دانشوران ج 3 ص 35 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 304 شود