جدول جو
جدول جو

معنی فوریم - جستجوی لغت در جدول جو

فوریم
یکی از اعیاد یهود که محض یادگاری خلاصی یهود بتوسط مردی خای و استر از هلاکت مراعات میشود، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توریم
تصویر توریم
عنصر فلزی کمیاب، نقره ای رنگ، نرم، رادیواکتیو که از منابع انرژی اتمی است که در صنعت به عنوان اکسیژن زدا استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوریه
تصویر فوریه
ماه دوم سال میلادی، پس از ژانویه و پیش از مارس
فرهنگ فارسی عمید
دهی است ازدهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی، کوهستانی و سردسیر است، 950 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و رود خانه تالار و محصول آنجا برنج، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی است، زمستان گله داران برای تعلیف احشام خود اطراف ساری میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
از ژنس های معروف روم بود که افراد آن نخست از سرزمین لاسیوم به روم آمده بودند، (فوستل دو کولانژ)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ بِ بُ دَ)
فوری بودن. آنکه چیزی بدون مهلت باشد، در اصطلاح پارلمانی آن است که دولت یا یکی از وزرا لایحه ای را پیشنهاد کند و بررسی و تصویب سریع آن را خواستار شود: به قید دو یا سه فوریت
لغت نامه دهخدا
(فِ یِ)
دومین ماه سال فرنگی برابر دهۀدوم و سوم بهمن و دهۀ اول اسفند. (فرهنگ فارسی معین). پیش از مارس و پس از ژانویه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَعْ عُ)
برآماهیدن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی). آماسیده گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آماسیده گردیدن جلد. (از اقرب الموارد) ، خشمگین کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مالیدن و دراز شدن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تکبر نمودن. یقال: ورم بانفه، یعنی تکبر نمود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ابهل است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توریم
تصویر توریم
آماسیده گرداندن آماساندن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی دویمین ماه سال فرنگی دومین ماه سال فرنگی برابر دهه دوم و سوم بهمن و دهه اول اسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوریه
تصویر فوریه
((فِ وْ یِ))
دومین ماه سال فرنگی برابر با دهه دوم و سوم بهمن و دهه اول اسفند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
((فُ یَ))
وضع یا حالتی که نیازمند اقدام سریع و فوری باشد
فوریت پزشکی: رویدادی ناگهانی و نامنتظر که نیاز به اقدام فوری داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
إلحاحٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
Expedience, Immediacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
opportunité, immédiateté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
срочность , непосредственность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
dharura, uharaka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
conveniência, imediatismo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
فوریّت , فوریّت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
তাত্ক্ষণিকতা , তাত্ক্ষণিকতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
ความเร่งด่วน , ความเร่งด่วน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
緊急 , 即時性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
aciliyet
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
Dringlichkeit, Unmittelbarkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
迫切 , 立即性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
דחיפות , מִיָּדִיּוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
긴급 , 즉각성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
urgensi, kesegeraan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
urgentie, onmiddellijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
urgenza, immediatezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
conveniencia, inmediatez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
терміновість , негайність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
pilność, bezpośredniość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فوریت
تصویر فوریت
तात्कालिकता
دیکشنری فارسی به هندی