جدول جو
جدول جو

معنی فودنج - جستجوی لغت در جدول جو

فودنج
(نَ)
پودینه. پونه. وتنج. حبق. پودنه. غاغ. (یادداشت مؤلف). بری و بستانی و نهری و جبلی باشد، و مراد از مطلق آن بری است. (حکیم مؤمن). رجوع به پونه و فوتنج شود
لغت نامه دهخدا
فودنج
پارسی تازی گشته پودنه از گیاهان پودنه. یا فودنج جبلی. مرزنگوش وحشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ)
فوشنگ. (انجمن آرا) (آنندراج). قریه ای است نزدیک هرات و معرب پوشنگ است. (از برهان). شهرکی است در ده فرسخی هرات، باصفا و پردرخت و دارای انواع میوه است. (از معجم البلدان). رجوع به پوشنگ شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش بافق شهرستان یزد که دارای 109 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش حومه شهرستان بیرجند که دارای 68تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، عناب و میوه است، مزرعه های کرنج، حسن آباد و حاجی آقامحمد جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
معرب پودنه. (منتهی الارب). پونه. پودینه. فودنج. (یادداشتهای مؤلف). پودنه است که نوعی از نعنا باشد، و به عربی حبق خوانند، و آن چند قسم میشود، قسمی که در میان جوی آب میروید آن را حبق التمساح و حبق الماء گویند. (برهان). رجوع به فودنج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
معرب پوتنگ که تره است، و آن نهری و بستانی و بری و کوهی باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مایۀ آبکامه است، و بعضی ترشیها را نیز مایه میشود، و آن را از آرد گندم و آرد جو که به آب گرم خمیر کرده باشند بی نمک ترتیب میدهند و در برگ انجیر پیچیده در ظرفی کرده در سایه میگذارند تا متعفن شود و خشک گردد... (حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
از رستاق طبرش، و توس بن نوذر بر دست قبادبن قباد مهندس آن روزگار این دیه ها را بنا کرده است. (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ)
دهی است از بخش جویمند شهرستان گناباد که دارای 195 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و ارزن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فوشنج
تصویر فوشنج
پارسی تازی گشته پوشنگ روستایی نزدیک مولتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوتنج
تصویر فوتنج
پارسی تازی گشته پودنه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فودج
تصویر فودج
هودگ کجاوه
فرهنگ لغت هوشیار