جدول جو
جدول جو

معنی فوخلیا - جستجوی لغت در جدول جو

فوخلیا
حلزون. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فوحولیا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اولیا
تصویر اولیا
ولی ها، پدر و مادر یا کفیل های شخص، جمع واژۀ ولیبرای مثال اولیا اطفال حق اند ای پسر / غایبی و حاضری بس باخبر (مولوی - ۳۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
حلزون. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فوخلیا و فوحولیا شود
لغت نامه دهخدا
به سریانی ساذج است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
برگ نبات، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به فولن شود
لغت نامه دهخدا
(فو فُ)
دهی است از بخش بابلسرشهرستان بابل که دارای 495 تن سکنه است. آب آن از چاه و رود خانه بابل و محصول عمده اش صیفی، کنجد، غله، پنبه و برنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
از ژنس های معروف روم بود که افراد آن نخست از سرزمین لاسیوم به روم آمده بودند، (فوستل دو کولانژ)
لغت نامه دهخدا
(فو فِ)
به سریانی فوفل است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
جعده، (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
از دیه های وازکرود قم، (ترجمه تاریخ قم ص 137)، در فرهنگهای جغرافیایی نام آن دیده نشد، و به نظر میرسد که این ده ویران شده یا نام دیگری گرفته است
لغت نامه دهخدا
ژولی، نام دختر قیصر (ژول سزار) و کورنلیا (رجوع به این دو اسم شود) و زن پمپه، وی چندی پدر و شوهر خویش را از مخالفت کردن با یکدیگر بازداشت، وفات بسال 55 قبل از میلاد (تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 481)
ادوار، نام ریاضی دان فرانسوی و عضو فرهنگستان علوم فرانسه، مولد سیدی -بل -آبه بسال 1893 میلادی
ژزف، ادیب فرانسوی. مولد پاریس. (1755- 1833 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
اولیاء. دوستان خدا و مردمان مقدس و پارسا. (ناظم الاطباء). دوستان و نزدیکان قرابت ونزدیکان خدا. (آنندراج) (غیاث اللغات) :
آنجا که رزم جویی دیماه دشمنانی
وانجا که بزم سازی نوروز اولیایی.
فرخی.
خواجۀ بزرگ و اولیا و حشم برسیدند. (تاریخ بیهقی). و مردم شهر آمدن گرفت فوج فوج... و اولیا و حشم و لشکریان و شهریان که بحقیقت بر تخت ملک این روز بود. (تاریخ بیهقی). خوارزمشاه بار داد و اولیا و حشم بیامدند. (تاریخ بیهقی).
هر چار چار حد بنای پیمبری
هر چار چار عنصر ارواح اولیا.
خاقانی.
حق تعالی از غم وخشم خصام
کی گذارد اولیا را در غرام.
مولوی.
اولیا اطفال حقند ای پسر
در حضور و غیبت ایشان باخبر.
مولوی.
- اولیای امور، کسانیکه مصدر کارها هستند.
- اولیای دولت، وزرا و کارگزاران دولت. (ناظم الاطباء). امرا و ارکان دولت. (آنندراج).
- اولیا شدن، مرشدشدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
دهی از دهستان یوسف آبادپائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد دارای 345تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
چیزی را گویند که مانع تصرف نداشته باشد و هر که خواهد آنرا تصرف کند، (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی ازدهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیّه، واقع در 4 هزارگزی شمال خاوری اشنویه و سه هزارگزی شمال باختری راه ارابه رو نالیوان، کوهستانی، سردسیر، دارای 120تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و توتون، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی، راه آنجا مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
قسمی شعر. کاری. کان و کان. ملعبه. عروض البلد. حراره. تصنیف. قول. شرقی. موشح. موشحه. زجل. (یادداشت مؤلف) : و دیوانه (دیوان عیسی بن سنجر) مشتمل علی الشعرو الدوبیت و الموالیا. (ابن خلکان). دکتر رضا قریشی در کتاب خود (الکان و کان و القوما) پس از نقل این گفتۀ ابن خلدون که ’عامۀ بغداد را شعری است که آن راموالیا نامند و قوما و کان و کان از فنون این نوع شعر است’ چنین نویسد: ابن خلدون در این اظهار نظر بغایت از حقیقت دور افتاده است چه موالیا برزخی بین فنون شعری معرب و غیرمعرب است. چنانکه می توان به لغت فصیح و عامیانه هر دو موالیا سرود، در حالتی که (کان و کان) از فنون شعری غیرمعرب است و حتماً باید آن را بدون اعراب خواند. (الکان و کان و القوما. ص 13. بغدادسلسلۀ فولکلولوری 1977). نیز گوید موالیا از مخترعات نبطیانی است که در واسط ساکن بودند. و اختراع این نوع بیت مقدم بر فن زجل و موشح است. (کتاب فوق ص 18). و هم او نویسد: این شعر از ابن نقطه در موالیاست:
قد خاب من شبه الجزعه الی دره
وقاس قحبه الی مستحضه حره
انا مغنی و اخی زاهد فرر مره
بیرین فی الدار ذی حلوه و ذی مره.
(همان کتاب ص 11)
لغت نامه دهخدا
(لُ بِ)
نوعی گل زینتی از تیرۀمخصوص نزدیک به خیاریان. (گیاه شناسی گل گلاب ص 256)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
لقب یکی از ملوک حمیر است
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فالیز. (دهار). و فالیز معرب پالیز است
لغت نامه دهخدا
(فَ)
در یونانی پونیا. گل صدتومانی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فاوانیا شود
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی حلزون است، (فهرست مخزن الادویه)، فوخلیا، فوخلیاس
لغت نامه دهخدا
کرش است که به فارسی شکنبه نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(وُلْ)
مؤنث اولی. سزاوارتر. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع، ولی، یاران، دوستان خدا، عارفان، خداوندان کارها، بزرگان کشور، نزدیکان، برگزیدگان خدا، مردمان مقدس و پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوشیا
تصویر فوشیا
لاتینی تازی گشته گل آویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلیا
تصویر اخلیا
جمع خلی، آسوده دلان سبکباران
فرهنگ لغت هوشیار
ترانه بندگان نوعی شعر و ترانه عربی که موالی (بندگان) برای خداوندان خود میخوانده و در ترجیع آن کلمه} یا موالیا {را تکرار میکرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته دود هندی گیاهی است ار رده دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ که علفی است. گلهایش برنگهای سفید و آبی و بنفش میباشند و گل آذینش خوشه یی است. در حدود 200 گونه از این گیاه شناخته شده که متعلق بنواحی معتدل و گرم کره زمینند. انساج این گیاه در پزشکی ضد تنگی نفس و آسم بکار میرود تنباکوی هندی دخان هندی تبغ هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوانیا
تصویر فوانیا
یونانی تازی گشته گل سد برگ گل صد تومانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولیا
تصویر اولیا
سرپرستان
فرهنگ واژه فارسی سره
از روستاهای بابلسر
فرهنگ گویش مازندرانی