دهی است از دهستان بالاولایت بخش ولایت حومه شهرستان تربت حیدریه که دارای 1256 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده آن غله و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بالاولایت بخش ولایت حومه شهرستان تربت حیدریه که دارای 1256 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده آن غله و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شتر بابانگ. (منتهی الارب). شتر با بانگ و فریاد. (ناظم الاطباء). در مثل گویند: کالمهدر فی العنه، مانند شتر گشن حبس کرده در حظیره که پیوسته بانگ و فریاد می کند برای گشنی و آن را در حق کسی گویند که فریاد می کند و بر کاری نیست. (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
شتر بابانگ. (منتهی الارب). شتر با بانگ و فریاد. (ناظم الاطباء). در مثل گویند: کالمهدر فی العنه، مانند شتر گشن حبس کرده در حظیره که پیوسته بانگ و فریاد می کند برای گشنی و آن را در حق کسی گویند که فریاد می کند و بر کاری نیست. (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
مرد کلان صاحب رفاه و دولتمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شهدار و شهدره شود، غلام شهدر، پسری که از سه تا شش سالگی به رفتار آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به شهدره شود
مرد کلان صاحب رفاه و دولتمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شهدار و شهدره شود، غلام شهدر، پسری که از سه تا شش سالگی به رفتار آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به شهدره شود
سنگی به رنگ یاقوت اطلسی، و آن را از مشرق زمین آورند. ودر کان طلا هم میباشد. گویند خوردن آن دفع جنون میکند. (برهان). بعضی گفته اند لعل است. (مخزن الادویه)
سنگی به رنگ یاقوت اطلسی، و آن را از مشرق زمین آورند. ودر کان طلا هم میباشد. گویند خوردن آن دفع جنون میکند. (برهان). بعضی گفته اند لعل است. (مخزن الادویه)
گوشت پختۀ سردشده، بز کوهی پیر یا جوان (از اضداد است). ج، فوادر، فدر، فدور، مفدره، ماده شتری که از شتران دیگر جدا مانده باشد. ج، فوادر. (اقرب الموارد) ، گشن سست و بازایستاده از گشنی. (آنندراج)
گوشت پختۀ سردشده، بز کوهی پیر یا جوان (از اضداد است). ج، فوادر، فدر، فدور، مفدره، ماده شتری که از شتران دیگر جدا مانده باشد. ج، فوادر. (اقرب الموارد) ، گشن سست و بازایستاده از گشنی. (آنندراج)
چوب بزرگ گنده ای باشد که در پس در کوچه نهند تا در گشوده نگردد. (برهان). فرادر. فردره. (حاشیۀ برهان چ معین). فرادر. فروند. فداوند. فردروند. فردرد. فردره. فدوند. رجوع به فدوند و فدرنگ شود
چوب بزرگ گنده ای باشد که در پس در کوچه نهند تا در گشوده نگردد. (برهان). فرادر. فردره. (حاشیۀ برهان چ معین). فرادر. فروند. فداوند. فردروند. فردرد. فردره. فدوند. رجوع به فدوند و فدرنگ شود