جدول جو
جدول جو

معنی فنقعه - جستجوی لغت در جدول جو

فنقعه
(فَ / فُ قَ عَ)
دبر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سرین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ قِ عَ)
جمع واژۀ نقیع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نقیع شود
لغت نامه دهخدا
(قِ عَ)
سختی. بلا. ج، فواقع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ عَ)
سرین، خارپشت. (منتهی الارب). رجوع به قنفعه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ قَ عَ)
شرم انسان. (منتهی الارب). کون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
سخت دویدن، پیچیدن گردن کسی را، در هم خمانیدن انگشتان را تا بانگ برآورد از وی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، تیز دادن. (منتهی الارب). در اقرب الموارد این معنی برای مصدر فرقاع آمده است. رجوع به فرقاع شود
لغت نامه دهخدا
(مِ قَ عَ)
خنور تر نهادنی. (منتهی الارب). خنوری که در آن دارو رادر آب آغشته کرده می خیسانند. (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن دارو یا مویز خیسانند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ قَ عَ)
دیگ سنگین. ج، مناقع. (مهذب الأسماء). ظرفی است خردتر یا دیگچه که شیر و خرما نهند و کودکان را خورانند. (از منتهی الارب) (آنندراج). دیگ سنگین خرد که در آن شیر و خرما نهند و به کودکان خورانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ عَ)
جایی که آب در آن گرد آید. ج، مناقع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فُ قُ)
موش. (منتهی الارب). مانند قنفع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
مرگ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ قَ)
جمع واژۀ فقع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فقع شود
لغت نامه دهخدا
(فَ عَ)
به عربی گل زرد را نامند و محتمل است که فقحه بوده باشد به حاء مهمله که ورد اصفر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاقعه
تصویر فاقعه
پتیار سختی سختی بلا، جمع فواقع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنقع
تصویر فنقع
موش مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاقعه
تصویر فاقعه
((ق عَ یا ع))
سختی، بلا، جمع فواقع
فرهنگ فارسی معین