جدول جو
جدول جو

معنی فندفیله - جستجوی لغت در جدول جو

فندفیله
فوت و فن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دفیله
تصویر دفیله
حرکت نمایشی مانکن ها در سالن های نمایش لباس، رژه
فرهنگ فارسی عمید
(قَ دَ)
سطبر دفزک یا شتر مادۀ کلان سر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). معرب است. (اقرب الموارد). معرب گنده فیل است. (منتهی الارب) (آنندراج) (المعرب جوالیقی ص 272)
لغت نامه دهخدا
(فِرَ)
پاره و تودۀ بزرگ از خرما، سنگ بزرگ بیرون جسته از سر یا بن کوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). منتهی الارب این معانی را در ذیل فندیر نیز آورده است، پاره ای از کوه جز فدره. (منتهی الارب). ج، فنادیر. (اقرب الموارد) ، سنگ گردی را گویند که از سر کوه بغلطانند. (برهان) ، کندر. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ لَ / لَ)
مندیل:
غیر دستار گه پیچش مندیلۀ او
نیست چیزی که بگیرند و دگر بگذارند.
نظام قاری (دیوان ص 63).
عمامه دست مندیله بسر می زد.
نظام قاری (دیوان ص 139).
رجوع به مندیل شود
لغت نامه دهخدا
(دِ لِ)
عمل به رده رفتن و گذشتن گروهی از برابر کسی یا جمعی. عمل گذشتن سربازان، ورزشکاران و پیشاهنگان از مقابل شاه، هیئت دولت، اولیای امور، فرماندهان و غیره. (فرهنگ فارسی معین). رژه. (لغات فرهنگستان).
- دفیله رفتن، گذشتن و به راه روانه شدن گروهی چون سربازان و ورزشکاران از برابر کسی یا جمعی. گذشتن سربازان و ورزشکاران و پیشاهنگان از مقابل شاه و هیئت دولت و اولیای امور و فرماندهان و غیره. (فرهنگ فارسی معین). رژه رفتن. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی رژه عمل گذشتن سربازان ورزشکاران و پیشاهنگان از مقابل شاه هیئت دولت اولیای امور فرماندهان و غیره رژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفیله
تصویر دفیله
((دِ))
رژه
فرهنگ فارسی معین
ادا و اطوار، لم –فن کار
فرهنگ گویش مازندرانی