جدول جو
جدول جو

معنی فنخره - جستجوی لغت در جدول جو

فنخره(فُ خُ رَ)
زن بزرگ جثه. (از اقرب الموارد). مؤنث فنخر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فنخره(ذِ)
سوراخ بینی گشاده راپرباد گردانیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فنخره
پر باد کردن دماغ فیس کردن
تصویری از فنخره
تصویر فنخره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاخره
تصویر فاخره
مؤنث واژۀ فاخر، نیکو، عالی، گران بها، باارزش مثلاً لباس های فاخر
فرهنگ فارسی عمید
(نَ خِ رَ)
استخوان پوسید و ریزه ریزه شده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). پوسیده وکهنه. (مهذب الاسما). پوسیده. بالیه. (یادداشت مؤلف). تأنیث نخر. رجوع به نخر شود، استخوان میان کاواک که چون باد به وی رسد آواز از آن برآید. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان کاشان، واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری کاشان، کنار راه فرعی کاشان به ابوزیدآباد. ناحیه ای است واقع در جلگۀ شن زار، معتدل و دارای 170 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولات آن پنبه و تنباکو است. اهالی به کشاورزی و قالی بافی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
سخت وزیدن باد. (ناظم الاطباء). رجوع به نخره شود
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ)
سختی وزیدن باد. (منتهی الارب). شدت هبوب باد. (از المنجد). سخت وزیدگی بادو طوفان. (ناظم الاطباء). شدت وزش باد. (از اقرب الموارد) ، نخره. رجوع به نخره شود
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / نُ خَ رَ)
پیش بینی اسب و خر و خوک و جز آن و شکاف آن، یا مابین دو سوراخ بینی، یا نوک آن. (منتهی الارب) (آنندراج). پیش بینی. (مهذب الاسما). ارنبه الانف. مقدم بینی. (المنجد). نوک بینی مرد و شتر و اسپ و سگ و جز آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، نخر
لغت نامه دهخدا
(فُ خُ)
بزرگ جثه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فناخر شود
لغت نامه دهخدا
(فِ خِ)
سخت و درشت که در سرون زدن باقی باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ جَ رَ / رِ)
فنجر. مرد ذکربزرگ. (برهان). رجوع به فنجر شود
لغت نامه دهخدا
(فُ خِ رَ)
مؤنث فناخر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فناخر شود
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ)
لقب شهر بخارا از صغانیان: در صغر سن بطرف فاخرۀ بخارا رفته بودم. (انیس الطالبین ص 224). نرشخی گوید: و به حدیثی نام بخارا فاخره آمده است. رجوع به تاریخ بخارا ص 26 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مَعْ عُ)
زنخر بمنخره زنخره، دمیدن در سوراخ بینی کسی. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فنخر
تصویر فنخر
فیسو باد دماغی
فرهنگ لغت هوشیار
گرانمایه نیکو فاغره: پارسی تازی گشته فاخره کبابه شکافته (گویش شیرازی) گونه ای دانه گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار