جدول جو
جدول جو

معنی فنجنگشت - جستجوی لغت در جدول جو

فنجنگشت
(فَ جَ گِ / گُ)
پنج انگشت. (فرهنگ فارسی معین). بر وزن و معنی پنجنگشت است، و آن رستنیی باشد که به عربی ذوخمسهاصابع و ذوخمسهاوراق خوانند. (برهان). فقد. (یادداشت مؤلف). اثلق است که به هندی سبنهالو نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
فنجنگشت
پنج انگشت
تصویری از فنجنگشت
تصویر فنجنگشت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فنجنوش
تصویر فنجنوش
اکسید آهن
فرهنگ فارسی عمید
(پَ جَ گُ)
فنجگشت. بنجکشت. بنجکست. فقد. رجوع به پنج انگشت شود
لغت نامه دهخدا
(پَ گُ)
نباتی است که به هندی سنهانو گویند. (غیاث اللغات). تخم آن را فلفل صفالبه نامند. پنج انگشت. رجوع به پنج انگشت شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
معرب پنجنوش است که عبارت از خبث الحدید و هلیله و بلیله و آمله و عسل باشد، و آن را ممدالحیوه نامند. (از حکیم مؤمن). گوارش فنجنوش مرکب است از اخلاط هلیلۀ کابلی، بلیله، آمله، پلپل، دارپلپل، زنجبیل، سعد، شطرنج هندی، سنبل از هر یکی ده درمسنگ، و تخم شبت و تخم گندنا از هر یکی چهار درمسنگ، خبث الحدید سوده و چهارده روز به سرکه فرغارکرده و خشک کرده صد درمسنگ، با انگبین مصفی بسرشند و شش ماه نگاه دارند تا برسد. شربتی دو درمسنگ. بعضی مردمان دراین گوارش مشک زیادت کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). دربحرالجواهر و برهان طریقۀ ترکیب و ساختن این گوارش گونه ای دیگر است، ریم آهن مصنوعی. (غیاث). اکسید آهن را گویند که عبارت از ترکیب اکسیژن باآهن است، پادزهر گاوی که کیسۀ زهرۀ گاو است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به پنجنوش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنجنگشت
تصویر پنجنگشت
مجموع انگشتان هر یک از دست و پا که بکف پیوسته است: (پنج انگشت یکی نیستند)، چوبی است بلند که بر سر آن پنج چوب کوتاه مثل انگشت نصب شده و بدان خرمن کوفته را باد دهند انگشته آشور پنجه مدری هاکو، گیاهی است که برگ آن مانند برگ شاهدانه است و بوته آن در کنار رودها روید ذو خمسه اصابع ذوخمسه اوراق دل آشوب پنجنگشت. تخم آنرا حب الفقد خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنجنکشت
تصویر فنجنکشت
پارسی تازی گشته پنجنگشت از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنجنکشت
تصویر بنجنکشت
پارسی تازی شده پنج انگشت از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
اکسید آهن را گویند که عبارت از ترکیب اکسیژن با آهن است، پادزهر گاوی که مراد کیسه زهره گاو است
فرهنگ لغت هوشیار